گنجور

شمارهٔ ۶۱

تماشایش برد از آهوی وحشی تک و دو را
ز رفتن بازدارد حیرتش عمر سبکرو را
نخواهد همچو فرهادی به دست روزگار افتاد
زند بر هم اگر صدبار تاج و تخت خسرو را
کمال اهل دنیا حاصل از آب و علف آید
خر عیسی اتاقه کرد بر سر خوشهٔ جو را
قدم در راه نه، تا کی به قید کاروان باشی
به از توفیق، در عالم رفیقی نیست رهرو را
غم کم عمری مهتاب مستان را نباید خورد
که بوی شیر می آید هنوز از لب مه نو را
صبوحی کرده هر گه از چمن آمد سلیم آن گل
ز شرم روی او خورشید دور انداخت پرتو را

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تماشایش برد از آهوی وحشی تک و دو را
ز رفتن بازدارد حیرتش عمر سبکرو را
هوش مصنوعی: تماشای او به قدری دلرباست که حتی آهوی وحشی را از حرکت بازمی‌دارد و حیرت او باعث می‌شود که عمر شتابان او کند شود.
نخواهد همچو فرهادی به دست روزگار افتاد
زند بر هم اگر صدبار تاج و تخت خسرو را
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که هیچ‌کس نمی‌تواند مانند فرهاد، که در عشق خود با دشواری‌ها و ناملایمات مواجه شد، در برابر سختی‌های زندگی تسلیم شود. حتی اگر بارها و بارها به چالش‌های بزرگ و مشکلات برسد، می‌تواند عزت و مقام خود را حفظ کند و همچنان به تلاش ادامه دهد.
کمال اهل دنیا حاصل از آب و علف آید
خر عیسی اتاقه کرد بر سر خوشهٔ جو را
هوش مصنوعی: کمال و موفقیت افراد دنیوی از چیزهای معمولی و ابتدایی مانند آب و علف به دست می‌آید. بنابراین، مانند اینکه خر عیسی (نماد کار و تلاش) در حال چیدن خوشه‌های جو است، نشان‌دهنده این است که این افراد با تلاش و استفاده از منابع ساده به موفقیت می‌رسند.
قدم در راه نه، تا کی به قید کاروان باشی
به از توفیق، در عالم رفیقی نیست رهرو را
هوش مصنوعی: در این بیت به این معنا اشاره می‌شود که بهتر است در مسیری قدم برداری که به آزادی و موفقیت ختم شود و نگذاری که وابسته به دیگران باشی. هیچ چیز در دنیا ارزش بیشتری از این ندارد که در سفر زندگی، همراهی صمیمی و واقعی پیدا کنی.
غم کم عمری مهتاب مستان را نباید خورد
که بوی شیر می آید هنوز از لب مه نو را
هوش مصنوعی: نباید به غم جوانی و زودگذری افراد شاد و مستانه پرداخته شود، چرا که هنوز نشانه‌های طراوت و طعم زندگی در آنها حضور دارد.
صبوحی کرده هر گه از چمن آمد سلیم آن گل
ز شرم روی او خورشید دور انداخت پرتو را
هوش مصنوعی: هر بامداد وقتی که در چمن گل سلیم می‌آید، خورشید به خاطر خجالت از زیبایی چهره‌اش، نورش را کنار می‌زند.