گنجور

شمارهٔ ۵۳۶

آیینه از خیال رخش آفتاب شد
جام تهی ز یاد لبش پر شراب شد
ساقی به دست او برسان زود باده را
کز حسرت لبش دل پیمانه آب شد
در باغ بی لب تو کشیدم ز سینه آه
بر شاخ، غنچه چون دل بلبل کباب شد
با چشم تر به یاد تو رفتیم ازین جهان
چون طفل خردسال که گریان به خواب شد
بی طاقتی به کار محبت مکن سلیم
سیماب، کشته از سبب اضطراب شد

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آیینه از خیال رخش آفتاب شد
جام تهی ز یاد لبش پر شراب شد
هوش مصنوعی: آیینه به خاطر زیبایی صورت او مانند آفتاب درخشان شده است و لیوانی که خالی بوده، حالا به یاد لب‌های او پر از شراب شده است.
ساقی به دست او برسان زود باده را
کز حسرت لبش دل پیمانه آب شد
هوش مصنوعی: ای ساقی، زود برای او نوشیدنی بیاور، چون از حسرت لب‌هایش دل‌ام پر از آب و اندوه شده است.
در باغ بی لب تو کشیدم ز سینه آه
بر شاخ، غنچه چون دل بلبل کباب شد
هوش مصنوعی: در باغی که تو در آن نیستی، از دل سردم آهی کشیدم و غنچه‌ای بر شاخه به یاد بلبل که دلش سوخته، پژمرده و ناراحت شده است.
با چشم تر به یاد تو رفتیم ازین جهان
چون طفل خردسال که گریان به خواب شد
هوش مصنوعی: با چشمانی گریان و پر از یاد تو از این دنیا رو به رفتن گذاشتیم، مانند کودکی خردسال که در حالی که گریه می‌کند، به خواب می‌رود.
بی طاقتی به کار محبت مکن سلیم
سیماب، کشته از سبب اضطراب شد
هوش مصنوعی: در عشق و محبت، تحمل نداشته باش؛ زیرا سلیم سیماب، به خاطر آشفتگی و بی‌تابی، به هلاکت رسیده است.