شمارهٔ ۵۳۱
صبرم از درد تو تکلیف مداوا میکند
از سر زلف تو دل را چون گره وا میکند
همچو فرهادی نخواهی یافت ای شیرین، ولی
چون تویی را او ز سنگ خاره پیدا میکند
هر نفس در صحبت احباب، عید دیگر است
موج ازان هردم بغل گیری به دریا میکند
زین طرف عجز و نیاز و زان طرف دشنام و ناز
در میان ما و او قاصد تماشا میکند!
میشمارد داغهای سینهام را آسمان
شیشهٔ ساعت حساب ریگ صحرا میکند
پوست بیش از خرقه دارد بخیه در اندام من
تیغ مژگان با اسیران تو اینها میکند
در سماع آیم ز ذوق رقص او من هم سلیم
گردبادی تا به صحرا دست بالا میکند
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
صبرم از درد تو تکلیف مداوا میکند
از سر زلف تو دل را چون گره وا میکند
هوش مصنوعی: صبرم در برابر درد تو به من کمک میکند تا درمان شوم و دل من را مانند گرهای که باز میشود، از پیچیدگیهای عشق تو رها میسازد.
همچو فرهادی نخواهی یافت ای شیرین، ولی
چون تویی را او ز سنگ خاره پیدا میکند
هوش مصنوعی: شما مانند فرهاد را نخواهید یافت، اما او کسانی مانند شما را از سنگ سخت هم پیدا میکند.
هر نفس در صحبت احباب، عید دیگر است
موج ازان هردم بغل گیری به دریا میکند
هوش مصنوعی: هر لحظه که با دوستانم صحبت میکنم، برایم مانند یک عید تازه است. همچون موجی که هر لحظه به دریا مینشیند و باز برمیخیزد.
زین طرف عجز و نیاز و زان طرف دشنام و ناز
در میان ما و او قاصد تماشا میکند!
هوش مصنوعی: ما از یک سو در ضعف و نیاز قرار داریم و از سوی دیگر، او با دشنام و لحن مغرورانه برخورد میکند. در این حال، کسی در میان ما و او به تماشای این وضعیت نشسته است.
میشمارد داغهای سینهام را آسمان
شیشهٔ ساعت حساب ریگ صحرا میکند
هوش مصنوعی: آسمان، دردهای عمیق من را بهطور دقیق شمارش میکند، مانند اینکه زمان را با دقت در شیشهٔ ساعت اندازهگیری کند و بیابان را به دانههای ریز شن تبدیل کند.
پوست بیش از خرقه دارد بخیه در اندام من
تیغ مژگان با اسیران تو اینها میکند
هوش مصنوعی: در بدن من زخمهایی وجود دارد که ناشی از تیرگی و غم عشق توست، تیر مژگان تو به مانند خنجر به قلب من میزند و این زخمها به بیش از لباس من نمایان هستند.
در سماع آیم ز ذوق رقص او من هم سلیم
گردبادی تا به صحرا دست بالا میکند
هوش مصنوعی: در حال لذت بردن از موسیقی و رقص او، مانند گردبادی به وجد میآیم و همچنان که در صحرا به اوج میروم و دستم را بالا میبرم.

سلیم تهرانی