گنجور

شمارهٔ ۵۲۳

ز دست رفت دل و در پی شراب افتاد
فغان که مهر سلیمان ز کف در آب افتاد
به وعده کار فتاده ست عاشقان ترا
گذار قافله ی تشنه بر سراب افتاد
گذشت هجر به من، تا وصال او چه کند
چراغ صبحم و کارم به آفتاب افتاد
رخ تو از عرق شرم می برد هوشم
لطیف تر بود آن گل که در گلاب افتاد
سلیم، هند جگرخوار خورد خون مرا
چه روز بود که راهم به این خراب افتاد

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز دست رفت دل و در پی شراب افتاد
فغان که مهر سلیمان ز کف در آب افتاد
هوش مصنوعی: دل از دست رفت و به دنبال شراب افتاد، فریادهایی بلند شد که محبت سلیمان در آب غرق شده است.
به وعده کار فتاده ست عاشقان ترا
گذار قافله ی تشنه بر سراب افتاد
هوش مصنوعی: عاشقان به وعده تو امید بسته‌اند، اما مانند کاروانی هستند که به اشتباه به سراب می‌رسند و از آنجا ناامید می‌شوند.
گذشت هجر به من، تا وصال او چه کند
چراغ صبحم و کارم به آفتاب افتاد
هوش مصنوعی: دوری از محبوب تمام شد و حالا که به وصالش نائل شدم، صبح روشن من و فعالیت‌هایم به نور آفتاب مرتبط شده است.
رخ تو از عرق شرم می برد هوشم
لطیف تر بود آن گل که در گلاب افتاد
هوش مصنوعی: چهره تو از شرم می‌درخشد و این باعث می‌شود که عقل من هم لطیف‌تر از آن گلی باشد که در گلاب افتاده است.
سلیم، هند جگرخوار خورد خون مرا
چه روز بود که راهم به این خراب افتاد
هوش مصنوعی: سلیم، هند جگرخوار، خون مرا نوشید و حالا دریغ از آن روزی که این مسیر به بن‌بست رسید.