گنجور

شمارهٔ ۵۲۲

مشاطه خم گیسوی جانانه نسازد
از پنجه ی خورشید اگر شانه نسازد
روشن نشود دلبری شمع، کسی را
تا سرمه ز خاکستر پروانه نسازد
با مستی یک هفته، بگویید چمن را
کز لاله و گل این همه پیمانه نسازد
دلگیر شود شمع چو در خلوت فانوس
از موم بجز صورت پروانه نسازد
عشقم به خرابات کشید از در کعبه
رسوایی مجنون به سیه خانه نسازد
سیلاب سرشکی که سلیم از مژه ریزد
مشکل که جهان را همه ویرانه نسازد

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مشاطه خم گیسوی جانانه نسازد
از پنجه ی خورشید اگر شانه نسازد
هوش مصنوعی: اگر خورشید هم نتواند با دستانش برای زیبایی‌های دلبر، شانه‌ای بسازد، پس هیچ آرایشگری نمی‌تواند گیسوان او را به زیبایی بیاراید.
روشن نشود دلبری شمع، کسی را
تا سرمه ز خاکستر پروانه نسازد
هوش مصنوعی: تا زمانی که عشق و زیبایی واقعی در دل کسی روشن نشود، مانند شمعی که نورافشانی نمی‌کند، کسی نمی‌تواند در دل خود، زیبایی‌های عشق را تجربه کند. عشق باید از دل سوخته و داغ پرستش سرچشمه بگیرد، مانند سرمه‌ای که از خاکستر پروانه به دست می‌آید.
با مستی یک هفته، بگویید چمن را
کز لاله و گل این همه پیمانه نسازد
هوش مصنوعی: با احساس شاد و سرخوشی، به مدت یک هفته می‌گوییم که چمن و گل و لاله هم نمی‌توانند به اندازهٔ این مستی و شوق ما خوشایند و پرنشاط باشند.
دلگیر شود شمع چو در خلوت فانوس
از موم بجز صورت پروانه نسازد
هوش مصنوعی: شمع در تنهایی خود ناراحت می‌شود، زیرا فانوس از موم تنها به شکل پروانه‌ای نمی‌تواند بسازد.
عشقم به خرابات کشید از در کعبه
رسوایی مجنون به سیه خانه نسازد
هوش مصنوعی: عشق من مرا به جایی آورد که از در کعبه، شایسته رسوایی و دیوانگی من شده‌ام و نمی‌توانم در سیاه‌چالی که به آن دعوت شده‌ام، زندگی کنم.
سیلاب سرشکی که سلیم از مژه ریزد
مشکل که جهان را همه ویرانه نسازد
هوش مصنوعی: گریه‌ی سلیم از چشمش سرازیر می‌شود و این نشان می‌دهد که حتی این اندک اشک می‌تواند باعث ویرانی و نابودی جهان شود.