گنجور

شمارهٔ ۵۱۶

خرم آن روزی که یاری جانب یاری رود
گل شود بر سر شکفته چون به پا خاری رود
شغل عشقی نیست تا دل را کنم مشغول آن
کو جنونی تا سر ما بر سر کاری رود
کارها را سهل نشماری که فوت دولت است
ملک اگر از دست جم بیرون نگین واری رود
در قفای سایه ی ابر بهاری می رویم
هرکه را بینی، به دنبال هواداری رود
غم مخور، فکر سخن کن، عقل اگر داری سلیم
مشتری کم نیست چون یوسف به بازاری رود

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خرم آن روزی که یاری جانب یاری رود
گل شود بر سر شکفته چون به پا خاری رود
هوش مصنوعی: خوشحال می‌شوم روزی که یارم به یاری‌ام بیاید، و زندگی‌ام مانند گلی که روی درخت شکوفا می‌شود، سرشار از زیبایی و شادابی گردد.
شغل عشقی نیست تا دل را کنم مشغول آن
کو جنونی تا سر ما بر سر کاری رود
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به این نکته اشاره می‌کند که عشق شغلی معمولی نیست که بتوان به راحتی به آن پرداخت یا بدون فکر و تأمل مشغولش شد. او به دنبال جنون و خلوص در این احساس است؛ چیزی که او را به شدت درگیر کند و تمام وجودش را در بر گیرد. برای او عشق یک تجربه عمیق و پرشور است که باید به آن توجه ویژه‌ای داشت.
کارها را سهل نشماری که فوت دولت است
ملک اگر از دست جم بیرون نگین واری رود
هوش مصنوعی: کارها را آسان نگیر، زیرا که از دست دادن فرصت‌ها به مانند از دست دادن سلطنت است. اگر پادشاهی از دستان جم بیرون رود، به مانند نگینی ارزشمند از دست خواهد رفت.
در قفای سایه ی ابر بهاری می رویم
هرکه را بینی، به دنبال هواداری رود
هوش مصنوعی: در زیر سایه‌ی ابرهای بهاری، به راه خود ادامه می‌دهیم. هر کسی را که ببینی، در جستجوی کسی است که از او حمایت کند.
غم مخور، فکر سخن کن، عقل اگر داری سلیم
مشتری کم نیست چون یوسف به بازاری رود
هوش مصنوعی: نگران نباش، به جای غم خوردن، درباره سخنانی که باید بگویی فکر کن. اگر عقل درستی داری، بدان که افراد بصیر و خوب کم نیستند؛ مانند یوسف که به بازار می‌رود و همه او را می‌شناسند.