شمارهٔ ۵۰۸
کار من خراب ندانم کجا رسد
موجی اگر به کلبه ام از بوریا رسد
دور فلک به کام حریفان دیگر است
نوبت به ما عجب که درین آسیا رسد
صد حرف می زنیم به آن بی وفا، ولی
هرگز چنان نشد که به یک حرف وارسد
یابد مگر به بادیه زاغ استخوان ما
جایی نمرده ایم که آنجا هما رسد
قمری کجا و نغمه ی آزادگان؟ کجاست
طوقی که همچو سرمه به فریاد ما رسد
از عشق در قلمرو دل خرمی نماند
سوزد به هر کجا نفس اژدها رسد
خورشید را سلیم در آن کوچه راه نیست
آنجا چگونه این دل بی دست و پا رسد
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
کار من خراب ندانم کجا رسد
موجی اگر به کلبه ام از بوریا رسد
هوش مصنوعی: من نمیدانم اوضاع کار من چگونه پیش خواهد رفت، اگر حتی موجی به کلبهی سادهام برسد.
دور فلک به کام حریفان دیگر است
نوبت به ما عجب که درین آسیا رسد
هوش مصنوعی: دنیای ما به نفع رقبای دیگر میچرخد و بر ما عجیب است که در این بازی، نوبت ما هم به میان بیاید.
صد حرف می زنیم به آن بی وفا، ولی
هرگز چنان نشد که به یک حرف وارسد
هوش مصنوعی: ما هرچقدر هم که درباره آن بیوفا صحبت کنیم، اما هیچگاه به این روز نمیافتد که او به یک کلمهمان توجه کند.
یابد مگر به بادیه زاغ استخوان ما
جایی نمرده ایم که آنجا هما رسد
هوش مصنوعی: اگر در بیابان جایی پیدا شود که زاغی بر استخوانهای ما نشسته باشد، نشان میدهد که ما هنوز در آنجا نمردهایم و ممکن است هما، پرنده افسانهای، به آنجا بیاید.
قمری کجا و نغمه ی آزادگان؟ کجاست
طوقی که همچو سرمه به فریاد ما رسد
هوش مصنوعی: کجاست قمر که نغمههای آزادگان را به دوش بکشد؟ کجاست آن طوقی که مانند سرمه، به فریاد ما برسد؟
از عشق در قلمرو دل خرمی نماند
سوزد به هر کجا نفس اژدها رسد
هوش مصنوعی: در دل که محل عشق است، دیگر خوشی و سرور وجود ندارد و هر جا که نفس اژدها به آن برسد، میسوزد و ویران میشود.
خورشید را سلیم در آن کوچه راه نیست
آنجا چگونه این دل بی دست و پا رسد
هوش مصنوعی: خورشید در آن کوچه جایی ندارد، پس چگونه این دل بیدست و پا میتواند به آنجا برسد؟

سلیم تهرانی