شمارهٔ ۵۰۳
یاد ایامی که بلبل چون من محزون نبود
همچو قمری، گفتگوی من به یک مضمون نبود
از شراب کهنه شد آخر علاج درد ما
حکمت خم گر نمی شد، کار افلاطون نبود
شاهدان باغ را معشوق ما رونق شکست
سرو را دیدیم، همچون قد او موزون نبود
آبله دارد ز نقش پای من روی زمین
این قدر آوارگی در طالع مجنون نبود
داد اگر جامی به دستم ساقی دوران سلیم
چون گرفتم جام را بر لب، درو جز خون نبود
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
یاد ایامی که بلبل چون من محزون نبود
همچو قمری، گفتگوی من به یک مضمون نبود
هوش مصنوعی: در روزگاری یادآور میشوم که بلبل غمگین نبوده و مانند قمری در گفتگوهایم تکرار مکنم.
از شراب کهنه شد آخر علاج درد ما
حکمت خم گر نمی شد، کار افلاطون نبود
هوش مصنوعی: شراب کهنه در اینجا نماد دانایی و تجربه است. از این رو، به این معناست که تنها با تکیه بر دانش و حکمت میتوان مشکلات و دردهای زندگی را درمان کرد. اگر این حکمت و تجربه وجود نداشت، حتی افلاطون، با تمام دانشش، نمیتوانست به موفقیت برسد. در واقع، این بیت به اهمیت علم و تجربه در حل مسائل و چالشهای زندگی اشاره دارد.
شاهدان باغ را معشوق ما رونق شکست
سرو را دیدیم، همچون قد او موزون نبود
هوش مصنوعی: در باغ، زیباییها و شاهدان عشق ما را به تماشا نشستهاند و در میان آنها، سروهای بلند و دلربا را دیدیم که هرچند زیبا هستند، اما به اندازه قد معشوق ما جذاب و دلانگیز نیستند.
آبله دارد ز نقش پای من روی زمین
این قدر آوارگی در طالع مجنون نبود
هوش مصنوعی: کسی که اثر پای من را بر زمین میبیند، متوجه میشود که چقدر در زندگیام سردرگمی و آوارگی وجود دارد. مجنون حتی در این اندازه بیقراری را تجربه نکرده است.
داد اگر جامی به دستم ساقی دوران سلیم
چون گرفتم جام را بر لب، درو جز خون نبود
هوش مصنوعی: اگر ساقی جامی به دستم بدهد، وقتی که آن را به لبانم نزدیک میکنم، فقط خون در آن میبینم.

سلیم تهرانی