گنجور

شمارهٔ ۴۹۳

هیچ کس یک قطره آبم غیر چشم تر نداد
خواستم گر آتش از همسایه، خاکستر نداد
اعتباری دولت جمشید را پیدا نشد
تاک تا از دودمان خود به او دختر نداد!
کار عشق این است کز دل ها زداید تیرگی
هیچ کس آیینه ی روشن به روشنگر نداد
نسبتی در عاشقی ما را به مرغ بسمل است
تا ز ما صیاد سر نگرفت، ما را سر نداد
از فلک نتوان به افسون یافت کام دل سلیم
مار هرگز مهره ی خود را به افسونگر نداد

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هیچ کس یک قطره آبم غیر چشم تر نداد
خواستم گر آتش از همسایه، خاکستر نداد
هوش مصنوعی: هیچ‌کس به من حتی یک قطره آب نداد، جز این که چشمانم اشک بود. خواستم آتش بگیرم و آتش را از همسایه بگیرم، اما آنها حتی خاکستر هم به من ندادند.
اعتباری دولت جمشید را پیدا نشد
تاک تا از دودمان خود به او دختر نداد!
هوش مصنوعی: هیچ نشانی از اعتبار و عظمت سلطنت جمشید پیدا نشد تا اینکه از خانواده‌اش به او دختری ندادند!
کار عشق این است کز دل ها زداید تیرگی
هیچ کس آیینه ی روشن به روشنگر نداد
هوش مصنوعی: عشق این است که تیرگی‌ها را از دل‌ها بزداید. هیچ‌کس نمی‌تواند به دیگری آیینه‌ای روشن بدهد تا او را روشن کند.
نسبتی در عاشقی ما را به مرغ بسمل است
تا ز ما صیاد سر نگرفت، ما را سر نداد
هوش مصنوعی: در عشق ما وضعیتی مانند حال پرنده‌ای است که زخمی و بی‌دفاع است. تا زمانی که صیاد به ما نزدیک نشود و سر ما را نگیرد، ما نیز سکوت می‌کنیم و چیزی نمی‌گوییم.
از فلک نتوان به افسون یافت کام دل سلیم
مار هرگز مهره ی خود را به افسونگر نداد
هوش مصنوعی: از آسمان نمی‌توان به سادگی به خواسته‌های دل پاک رسید. مار هرگز مهره‌ی خود را به جادوگری نمی‌دهد.