شمارهٔ ۴۸۵
نگاه از شوق دیدارت به چشم من نمیگنجد
چراغی کز تو روشن شد در او روغن نمیگنجد
هوای دامن صحرا چنانم مضطرب دارد
که همچون گردبادم پای در دامن نمیگنجد
سفر کردن به سوی دوستان ذوق دگر دارد
نسیم مصر از شادی به پیراهن نمیگنجد
دلی دارم من دیوانه از ذوق تماشایت
که چون آیینهٔ خورشید در گلخن نمیگنجد
درون غنچه میگنجید بوی گل، ولی اکنون
ز بس رسوا شد از شوق تو، در گلشن نمیگنجد
سلیم از بخیه زخم من ندارد قسمتی، آری
دلم از بس پر است از غم، در او سوزن نمیگنجد
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نگاه از شوق دیدارت به چشم من نمیگنجد
چراغی کز تو روشن شد در او روغن نمیگنجد
هوش مصنوعی: چشم من از شادی دیدن تو پر شده و نمیتواند این احساس را در خود بگنجاند. مانند چراغی که به خاطر تو روشن شده، اما دیگر جایی برای روغن ندارد.
هوای دامن صحرا چنانم مضطرب دارد
که همچون گردبادم پای در دامن نمیگنجد
هوش مصنوعی: هوا و فضای دامن صحرا آنقدر مرا مضطرب و ناآرام کرده که مانند یک گردباد، نمیتوانم پاهایم را در آن نگهدارم.
سفر کردن به سوی دوستان ذوق دگر دارد
نسیم مصر از شادی به پیراهن نمیگنجد
هوش مصنوعی: سفر به دیدار دوستان حس و حال خاصی دارد، خوشیای که نسیم مصر به همراه دارد، در لباس نمیگنجد.
دلی دارم من دیوانه از ذوق تماشایت
که چون آیینهٔ خورشید در گلخن نمیگنجد
هوش مصنوعی: من دلی دارم پر از عشق و شوق به تو که مانند خورشید در یک گلخانه تنگ نمیتواند جا بگیرد.
درون غنچه میگنجید بوی گل، ولی اکنون
ز بس رسوا شد از شوق تو، در گلشن نمیگنجد
هوش مصنوعی: درون غنچه، بوی گل وجود داشت، اما اکنون به خاطر شوق تو، آنقدر در معرض دید قرار گرفته که دیگر نمیتواند در باغ پنهان بماند.
سلیم از بخیه زخم من ندارد قسمتی، آری
دلم از بس پر است از غم، در او سوزن نمیگنجد
هوش مصنوعی: دل من از غم به شدت پر شده و حتی نمیتواند جایی برای یک سوزن داشته باشد. به همین دلیل، زخمهای من هیچ بخیهای نمیپذیرند.

سلیم تهرانی