گنجور

شمارهٔ ۴۶۴

همای شوق من بر قاف همت آشیان دارد
قناعت می کند تا در تن خود استخوان دارد
حذر از بستر آسودگی کن گر غمی داری
دل مجروح را بوی گل دیبا زیان دارد
گره نگشاید از پیشانی ما ناخن عشرت
که ابروی اسیران تو چین در استخوان دارد
فلک از بیم پیرامون نگردد کشته ی او را
چو شیرخفته ای کز هیبت خود پاسبان دارد
پس از مردن سلیم از عشق آزادی مگر یابد
نیفتد بر کناری تا غریق بحر جان دارد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

همای شوق من بر قاف همت آشیان دارد
قناعت می کند تا در تن خود استخوان دارد
هوش مصنوعی: پرنده‌ای که نشان‌دهنده‌ی اشتیاق من است، در بلندی‌های آرزو لانه دارد و برایش کافی است تا زمانی که در وجود خود پشتیبانی و قدرتی داشته باشد.
حذر از بستر آسودگی کن گر غمی داری
دل مجروح را بوی گل دیبا زیان دارد
هوش مصنوعی: از آرامش و راحتی دوری کن، اگر دل‌ات غمگین است. بوی خوش گل می‌تواند برای دل زخمی‌ات ضرر داشته باشد.
گره نگشاید از پیشانی ما ناخن عشرت
که ابروی اسیران تو چین در استخوان دارد
هوش مصنوعی: اگرچه ما به خوشی و لذت دست پیدا نکنیم، اما زیبایی و دلربایی تو در چهره و وجود ما نقش بسته است.
فلک از بیم پیرامون نگردد کشته ی او را
چو شیرخفته ای کز هیبت خود پاسبان دارد
هوش مصنوعی: آسمان از ترس او نمی‌چرخد، مانند شیری خفته که به خاطر قدرت خود، نگهبانی دارد.
پس از مردن سلیم از عشق آزادی مگر یابد
نیفتد بر کناری تا غریق بحر جان دارد
هوش مصنوعی: بعد از اینکه سلیم از عشق آزادی جان می‌سپارد، آیا کسی جز او می‌تواند از این بحر عمیق زندگی نجات یابد و به ساحلی برسد؟