شمارهٔ ۴۶۲
دلم به سینه ز ننگ سخنوری خون شد
نیم غلام کسی، نامم از چه موزون شد؟
چه قسمت است ندانم ز روزگار مرا
که تا شراب فرو رفت از لبم، خون شد
غم زمانه چو سرمایه ی کریمان است
هر آن قدر که کسی بیش خورد، افزون شد
نبود داخل عیش و نشاط هرگز عشق
به دور ماست که الماس جزو معجون شد
رسید کار به جایی ز عاشقی ما را
که در قبیله ی ما هرکه بود، مجنون شد
سلیم در خم آن زلف، دل قرار گرفت
خبر ندارم دیگر که کار او چون شد
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دلم به سینه ز ننگ سخنوری خون شد
نیم غلام کسی، نامم از چه موزون شد؟
هوش مصنوعی: دلم به خاطر شرم از سخن گفتن به شدت غمگین شده است. چرا باید نام من تنها به خاطر خدمت به کسی دیگر زیبا و موزون باشد؟
چه قسمت است ندانم ز روزگار مرا
که تا شراب فرو رفت از لبم، خون شد
هوش مصنوعی: زندگی من به چه تلخی دچار شده است که وقتی شراب از لبانم رد میشود، به جای خوشی، به یاد درد و رنج میافتم و احساس میکنم که خون میریزد؟
غم زمانه چو سرمایه ی کریمان است
هر آن قدر که کسی بیش خورد، افزون شد
هوش مصنوعی: غم و اندوه زمانه همچون ثروت و دارایی افراد با شخصیت است. هر چقدر که یک نفر بیشتر از این غم به خود بگیرد، بر شدت و اندازه آن افزوده میشود.
نبود داخل عیش و نشاط هرگز عشق
به دور ماست که الماس جزو معجون شد
هوش مصنوعی: عشق همیشه ما را از شادی و خوشی دور نگه داشته است، به طوری که گویا زیباییهای دنیا در کنار ما نیستند و انگار مثل الماس در ترکیبی دیگر از بین رفتهاند.
رسید کار به جایی ز عاشقی ما را
که در قبیله ی ما هرکه بود، مجنون شد
هوش مصنوعی: عشق ما به جایی رسیده که در جمع و قبیلهمان، هر کسی که با ما ارتباط دارد، دچار جنون عشق شده است.
سلیم در خم آن زلف، دل قرار گرفت
خبر ندارم دیگر که کار او چون شد
هوش مصنوعی: سلیم در جلوههای زیبای آن زلف به آرامش رسید، اما نمیدانم بعد از آن کارش به چه صورت درآمد.

سلیم تهرانی