گنجور

شمارهٔ ۴۶۱

از دیر و کعبه تا به دو جانب دو خانه ماند
چون قبضه ی کمان دل ما در میانه ماند
خرمن ز خوشه، رفته ی جاروب برق شد
در خواب چشم مور ز غفلت چو دانه ماند
تاراج هرچه داشت، نمودیم و می خوریم
افسوس حلقه ای که به گوش زمانه ماند
نقصانی از رمیدن مرغان نشد ترا
همچون گره به حلقه ی دام تو دانه ماند
رفتم ازین خرابه و از ضعف سایه ام
همچون نشان دود به دیوار خانه ماند
در راه دین چه کار برآید ز منعمان
دستی که مور داشت در آغوش دانه ماند
عیشی سلیم قسمت ما نیست در جهان
دردسری به ما ز شراب شبانه ماند

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از دیر و کعبه تا به دو جانب دو خانه ماند
چون قبضه ی کمان دل ما در میانه ماند
هوش مصنوعی: از زمان‌های قدیم و مکان‌های مقدس تا امروز، دو خانه وجود دارد که در دو طرف قرار گرفته‌اند. این دو خانه مانند قبضه‌ی کمان هستند و دل ما در میان آن‌ها قرار دارد.
خرمن ز خوشه، رفته ی جاروب برق شد
در خواب چشم مور ز غفلت چو دانه ماند
هوش مصنوعی: خوشه‌های خرمن به وسیله جاروب جمع‌آوری شدند و در خواب، چشمان مور از غفلت مانند دانه‌ای باقی ماند.
تاراج هرچه داشت، نمودیم و می خوریم
افسوس حلقه ای که به گوش زمانه ماند
هوش مصنوعی: ما همه چیزهایی را که داشتیم نابود کردیم و اکنون آن‌ها را می‌خوریم. افسوس که تنها نشانه‌ای از ما در این دنیا باقی مانده است.
نقصانی از رمیدن مرغان نشد ترا
همچون گره به حلقه ی دام تو دانه ماند
هوش مصنوعی: با فرار پرندگان، تو چیزی از دست ندادی، چون دانه همچنان در حلقه‌ی دام تو باقی مانده است.
رفتم ازین خرابه و از ضعف سایه ام
همچون نشان دود به دیوار خانه ماند
هوش مصنوعی: از این ویرانه خارج شدم و ضعف وجودم مانند نشانی از دود بر دیوار خانه باقی ماند.
در راه دین چه کار برآید ز منعمان
دستی که مور داشت در آغوش دانه ماند
هوش مصنوعی: در مسیر دین، چه نتایجی می‌تواند از اصرار و منع کسانی به دست بیاید که مانند مور، دستشان به دانه‌ای که در آغوش دارند، مانده است؟ در واقع، این بیان به تضعیف و بی‌ثمر بودن تلاش‌های کسانی اشاره دارد که دست از تلاش‌های معنوی خود برمی‌دارند.
عیشی سلیم قسمت ما نیست در جهان
دردسری به ما ز شراب شبانه ماند
هوش مصنوعی: زندگی خوشی که شایسته ما باشد، در این دنیا وجود ندارد و تنها درد و رنجی که از مستی‌های شبانه به ما رسیده، باقی مانده است.