شمارهٔ ۴۶
آن بلبلم که هرگاه، از دل کشم فغان را
از خون چو ساغر می، پر سازم آشیان را
نه الفتی به مرغان، نه رغبتی به افغان
من بلبل غریبم این باغ و بوستان را
هر دم بهار خود را صد رنگ می نماید
آفت مباد هرگز، یکرنگی خزان را
جز چشم او که دارد مسکن به زیر ابرو
مردم نشین ندیده کس خانه ی کمان را
بگذر ای همایم کآورده خنجر او
در قبضه ی تصرف این مشت استخوان را
کردم سلیم آخر، قطع نظر ز خوبان
چون لاله داغ کردم، این چشم خون فشان را
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آن بلبلم که هرگاه، از دل کشم فغان را
از خون چو ساغر می، پر سازم آشیان را
هوش مصنوعی: بلبل نغمهخوانی که هر بار از دل دلتنگیام فریاد برمیآورم، مانند ساغری که از خون پر شده باشد، آشیانهام را پر میکنم.
نه الفتی به مرغان، نه رغبتی به افغان
من بلبل غریبم این باغ و بوستان را
هوش مصنوعی: من هیچ دوستی با پرندگان ندارم و هیچ علاقهای به افغانها ندارم، من بلبل غریب هستم در این باغ و بوستان.
هر دم بهار خود را صد رنگ می نماید
آفت مباد هرگز، یکرنگی خزان را
هوش مصنوعی: هر لحظه بهار با رنگهای متفاوت خود را نشان میدهد و امیدوارم که هرگز آفتی به وجود نیاید که باعث شود خزان به یکرنگی و یکنواختی خود ادامه دهد.
جز چشم او که دارد مسکن به زیر ابرو
مردم نشین ندیده کس خانه ی کمان را
هوش مصنوعی: تنها چشمی که زیر ابرو منزلی دارد، خانهای را که کماندار باشد، هیچ کس ندیده است.
بگذر ای همایم کآورده خنجر او
در قبضه ی تصرف این مشت استخوان را
هوش مصنوعی: ای همای عزیز، بگذر که او خنجرش را در دست این مشت استخوانی قرار داده است.
کردم سلیم آخر، قطع نظر ز خوبان
چون لاله داغ کردم، این چشم خون فشان را
هوش مصنوعی: در نهایت، به آرامش رسیدم و از زیباییها فارغ شدم. مانند لالهای که در آتش سوختهام، این چشمانم هم پر از اشک و خون است.