گنجور

شمارهٔ ۴۵

عشق دیگر در فغان آورده ناقوس مرا
غنچهٔ گلبرگ آتش کرده فانوس مرا
کاشکی اندیشه ای از باطن عصمت کند
عشق بر گردن نگیرد خون ناموس مرا
در حریم آستانش، چند منع پاسبان
همچو تبخاله گره سازد به لب بوس مرا؟
خامه ام را کار با معنی خود باشد، که هست
در گلستان پر خود جلوه طاووس مرا
شد نظاره روشناس گلرخان، ترسم سلیم
در دیار حسن بشناسند جاسوس مرا

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عشق دیگر در فغان آورده ناقوس مرا
غنچهٔ گلبرگ آتش کرده فانوس مرا
هوش مصنوعی: عشق باعث شده که من در فریاد و ناراحتی باشم و مانند غنچهٔ گل، نوری که همچون فانوس به من می‌تابید، به آتش کشیده شده است.
کاشکی اندیشه ای از باطن عصمت کند
عشق بر گردن نگیرد خون ناموس مرا
هوش مصنوعی: ای کاش‌ که عشق از درون پاکی و عفت خود، به‌گونه‌ای فکر کند که خون و ناموس من را مورد تهدید قرار ندهد و بر دوش خود نگیرد.
در حریم آستانش، چند منع پاسبان
همچو تبخاله گره سازد به لب بوس مرا؟
هوش مصنوعی: در جایی که او زندگی می‌کند، چه زیانی می‌تواند از وجود چند پاسبان برای کمک به وفاداری من به او به وجود بیاید؟ من همچنان به محبت خود ادامه می‌دهم.
خامه ام را کار با معنی خود باشد، که هست
در گلستان پر خود جلوه طاووس مرا
هوش مصنوعی: قلم من وظیفه‌اش بیان معناست، چرا که در میان گلستان، زیبایی‌های من همچون طاووس وجود دارد.
شد نظاره روشناس گلرخان، ترسم سلیم
در دیار حسن بشناسند جاسوس مرا
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به تماشای زیبایی یک گلرخ پرداخته و نگران است که کسی او را در این لحظهٔ حساس ببیند و بفهرد که او نیز در دل عاشق است. به عبارتی، او از این می‌ترسد که دیگران متوجه عشقش شوند و شخصیت او محفوظ نماند.