گنجور

شمارهٔ ۴۵۸

چو شعله آن گل رویم به روی خار کشید
به جای سرمه به چشمم خط غبار کشید
چه سادگی ست که خال لب تو آخر کار
به گرد خویش چو هندو ز خط حصار کشید
به رهروان جهان ترک آشنایی کرد
ز بس که خضر به راه من انتظار کشید
صبا ز حرف خزان خوش لطیفه ای انگیخت
که گفت با گل و بر گوش شاخسار کشید
ز شغل عشق، خلاصی ندارم ای منصور
مجال کو که توانم سری به دار کشید
سلیم از خط او شورش من افزون شد
جنون زیاده شود چون به نوبهار کشید

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو شعله آن گل رویم به روی خار کشید
به جای سرمه به چشمم خط غبار کشید
هوش مصنوعی: وقتی که آن گل زیبا به سمت خارها خم شد، به جای سرمه، غبار را به چشمم کشید.
چه سادگی ست که خال لب تو آخر کار
به گرد خویش چو هندو ز خط حصار کشید
هوش مصنوعی: این چه سادگی‌ای است که خال لب تو در پایان کار، مانند هندوها به دور خود خطی از حصار کشیده است.
به رهروان جهان ترک آشنایی کرد
ز بس که خضر به راه من انتظار کشید
هوش مصنوعی: به خاطر آنکه خضر مدت زیادی در انتظار من بود، به مسافران دنیا آموختم که با آشنایی با مسیر من، راه را بهتر بشناسند.
صبا ز حرف خزان خوش لطیفه ای انگیخت
که گفت با گل و بر گوش شاخسار کشید
هوش مصنوعی: نسیم صبحگاهی لطیفه‌ای زیبا از فصل خزان به ارمغان آورد و گفت که با گل‌ها و بر روی شاخه‌ها می‌رقصد.
ز شغل عشق، خلاصی ندارم ای منصور
مجال کو که توانم سری به دار کشید
هوش مصنوعی: من از عشق رهایی ندارم، ای منصور، فرصتی کجاست که بتوانم سرم را به دار ببرم؟
سلیم از خط او شورش من افزون شد
جنون زیاده شود چون به نوبهار کشید
هوش مصنوعی: با وجود اینکه دل آرامی داشتم، اما وقتی به او توجه کردم، دیوانگی‌ام بیشتر شد. این حالت در من شدت یافت، به‌خصوص زمانی که به فصل بهار رسید.