گنجور

شمارهٔ ۴۴۲

چشم خود بگشا حدیث خوش نگاهی می‌رود
گردنی برکش که حرف کج‌کلاهی می‌رود
در دلش از من غباری هست، پنداری که باز
آب چشمم از برای عذرخواهی می‌رود
رهروان رفتند و چون از کاروان واماندگان
برق ایشان را ز دنبال سیاهی می‌رود
آنچه در راه کسی باشد، ازان نتوان گریخت
گر روم بر آب، در پا خار ماهی می‌رود
وادی عشق است اینجا، نیست نومیدی سلیم
کاروان در منزل از گم کرده راهی می‌رود

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چشم خود بگشا حدیث خوش نگاهی می‌رود
گردنی برکش که حرف کج‌کلاهی می‌رود
هوش مصنوعی: چشمانت را باز کن، داستان زیبا و دلنشینی در حال وقوع است. زنی با گردنی بلند و زیبا در حال آمدن است که حرف‌های بیهوده و نادرست را به خود نمی‌گیرد.
در دلش از من غباری هست، پنداری که باز
آب چشمم از برای عذرخواهی می‌رود
هوش مصنوعی: در دل او احساسی از غم و اندوه نسبت به من وجود دارد، طوری که فکر می‌کنم به خاطر ناراحتی‌اش، دوباره اشک‌هایم برای عذرخواهی جاری می‌شود.
رهروان رفتند و چون از کاروان واماندگان
برق ایشان را ز دنبال سیاهی می‌رود
هوش مصنوعی: مسافران راه خود را ادامه دادند و کسانی که از کاروان عقب ماندند، سایه آن‌ها را در پی تاریکی دنبال می‌کنند.
آنچه در راه کسی باشد، ازان نتوان گریخت
گر روم بر آب، در پا خار ماهی می‌رود
هوش مصنوعی: هر چیزی که مقدر شده باشد، نمی‌توان از آن فرار کرد. حتی اگر کسی به فکر فرار باشد، باز هم در مسیر خودش با موانع روبه‌رو خواهد شد.
وادی عشق است اینجا، نیست نومیدی سلیم
کاروان در منزل از گم کرده راهی می‌رود
هوش مصنوعی: در اینجا، جایی برای عشق و محبت وجود دارد و ناامیدی راهی ندارد. کاروانی که در این سرزمین قرار دارد، از مسیرش منحرف شده و به راه خود ادامه می‌دهد، حتی اگر در منزل گم شده باشد.