گنجور

شمارهٔ ۴۱۵

چه پروای گلستان و سر و برگ چمن دارد
چو غنچه آنکه گلشن در درون پیرهن دارد
چنان از حلقه ی زلف تو باد صبح مشکین است
که پنداری گذر بر ناف آهوی ختن دارد
اسیر عشق را بر زندگانی اعتمادی نیست
که هر جامه که پوشد، تار چندی از کفن دارد
ندارد مومیایی سود، پیر ناتوانی را
که در هر عضو همچون زلف خوبان صد شکن دارد
چنان هنگامه ی رسوایی از عشق بتان گرم است
که از دامان ناصح آتش من بادزن دارد
سلیم از ناخن حسرت مبادا دست من خالی
که هرکس تیشه ای در کار خود چون کوهکن دارد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چه پروای گلستان و سر و برگ چمن دارد
چو غنچه آنکه گلشن در درون پیرهن دارد
هوش مصنوعی: کسی که زیبایی و خوشبختی را در درون خود دارد، به زیبایی‌های ظاهری مثل گلستان و چمن اهمیت نمی‌دهد.
چنان از حلقه ی زلف تو باد صبح مشکین است
که پنداری گذر بر ناف آهوی ختن دارد
هوش مصنوعی: چنان بوی خوشی از زلف تو به مشام می‌رسد که انگار در حال عبور از ناحیه‌ی نازک و لطیف آهوی ختن هستیم.
اسیر عشق را بر زندگانی اعتمادی نیست
که هر جامه که پوشد، تار چندی از کفن دارد
هوش مصنوعی: کسی که در قید عشق است، به زندگی خود امیدی ندارد؛ زیرا هر لباسی که بر تن کند، نشانه‌هایی از مرگ و جدایی را با خود دارد.
ندارد مومیایی سود، پیر ناتوانی را
که در هر عضو همچون زلف خوبان صد شکن دارد
هوش مصنوعی: مومیایی کردن فردی سالمند و ناتوان فایده‌ای ندارد؛ چرا که او در هر قسمتی از بدنش مانند زلف‌های زیبا، شکنندگی دارد.
چنان هنگامه ی رسوایی از عشق بتان گرم است
که از دامان ناصح آتش من بادزن دارد
هوش مصنوعی: در اینجا مشخص است که عشق به معشوقان زیبا و جذاب، چنان شور و هیجانی ایجاد کرده که حتی کلمات نصیحت‌گران و دلسوزان نمی‌توانند آن را خاموش کنند. این عشق به قدری شدید است که حتی یک ناصح می‌تواند با وجود نصیحت‌هایش، باعث شعله‌ور شدن آتش عشق شود.
سلیم از ناخن حسرت مبادا دست من خالی
که هرکس تیشه ای در کار خود چون کوهکن دارد
هوش مصنوعی: نمی‌خواهم با حسرت دست خالی بمانم؛ چرا که هر کسی در کار خود ابزاری دارد و باید مانند یک کوهکن با تلاش و ابزار مناسب پیش برود.