گنجور

شمارهٔ ۴۰۸

شد بهار و باغبان دیگر در دکان گشود
مایه ی خود گلفروش از گوشه ی دامان گشود
گل چنان آیینه ای افروخت کز شوق سخن
بیضه ی طوطی دهن چون پسته ی خندان گشود
جز به دریابار چشم من نشیمن کی کند
بال موج از هر کجا مرغابی طوفان گشود
آسمان و اخترانش بین، ولی از کار من
کافرم گر یک گره با این همه دندان گشود
حیرتم بر عشق پر نیرنگ می آید سلیم
کز کلید باغ بر رویم در زندان گشود

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شد بهار و باغبان دیگر در دکان گشود
مایه ی خود گلفروش از گوشه ی دامان گشود
هوش مصنوعی: فصل بهار فرامی‌رسد و باغبان برای فروش گل‌ها به بازار می‌آید. گل‌فروش هم با دقت و از گوشه‌ی لباسش، زیبایی‌های خود را به نمایش می‌گذارد.
گل چنان آیینه ای افروخت کز شوق سخن
بیضه ی طوطی دهن چون پسته ی خندان گشود
هوش مصنوعی: گل به قدری زیبا و درخشان شد که از شادی، دهان طوطی مانند پسته ای که در حال خندیدن است، باز شد.
جز به دریابار چشم من نشیمن کی کند
بال موج از هر کجا مرغابی طوفان گشود
هوش مصنوعی: جز در دل دریاچه چشم من، کجا می‌تواند موج‌ها پرواز کنند؟ از هر سو، مرغابی‌ها طوفانی راه می‌اندازند.
آسمان و اخترانش بین، ولی از کار من
کافرم گر یک گره با این همه دندان گشود
هوش مصنوعی: به آسمان و ستاره‌هایش نگاه کن، اما از آنجا که من ناامید هستم، حتی اگر با تمامی تلاش‌هایم موفق شوم، همچنان به نتیجه نمی‌رسم.
حیرتم بر عشق پر نیرنگ می آید سلیم
کز کلید باغ بر رویم در زندان گشود
هوش مصنوعی: من در عشق پر از فریب حیرانم، سلیم که با کلید باغ، در را به روی زندانم باز کرده است.