گنجور

شمارهٔ ۴۰۲

مرا ز بزم خود آن پر عتاب می‌راند
چو سایه کز بر خود آفتاب می‌راند
چنان به راه تو صید فریب گشته دلم
که هر نسیم چو موجم به آب می‌راند
چه دشمنی‌ست ندانم که باز گردش چرخ
مرا ز کوی تو چون آفتاب می‌راند
مریض عشقم و دایم اجل به بالینم
نشسته و مگس از من به خواب می‌راند
سلیم توبه‌شکن شد دگر هوای بهار
نسیم کشتی ما در شراب می‌راند

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مرا ز بزم خود آن پر عتاب می‌راند
چو سایه کز بر خود آفتاب می‌راند
هوش مصنوعی: مرا از مهمانی خود با خشم و زهر زبان دور می‌کند مانند سایه‌ای که آفتاب آن را دور می‌کند.
چنان به راه تو صید فریب گشته دلم
که هر نسیم چو موجم به آب می‌راند
هوش مصنوعی: دل من به قدری به جاذبه‌های تو مفتون شده که هر بادی مانند موج، مرا به سمت تو می‌کشاند.
چه دشمنی‌ست ندانم که باز گردش چرخ
مرا ز کوی تو چون آفتاب می‌راند
هوش مصنوعی: نمی‌دانم چه دشمنی در کار است که چرخ روزگار مرا از کنارت دور کرده و مانند آفتاب از تو می‌رانَد.
مریض عشقم و دایم اجل به بالینم
نشسته و مگس از من به خواب می‌راند
هوش مصنوعی: عاشق بیمارم و همیشه مرگ در کنارم نشسته و مگس‌ها از من دور می‌شوند.
سلیم توبه‌شکن شد دگر هوای بهار
نسیم کشتی ما در شراب می‌راند
هوش مصنوعی: سلیم به عهد خود خیانت کرد و دگر بار به لذت‌های بهاری رو آورد. نسیم بهاری همچون بادی است که کشتی ما را در دریاهای خوشی می‌چرخاند.