شمارهٔ ۴۰۰
زاهد امشب تا سحر با ما شراب ناب زد
ساغری هر دم به طاق ابروی محراب زد
آنکه از عقل است جایش بر سر مسند، چرا
تکیه چون دیوانه بر خاکستر سنجاب زد؟
خاک بادا بر سرش، نام قناعت گر برد
چون صدف آن کس که نان خشک خود بر آب زد
همچو جام مجلس مستان سرم در گردش است
کشتی ام از بس ز شادی چرخ در گرداب زد
شد بهشت و جوی شیر او را درین عالم نصیب
در خیابان چمن، می هرکه در مهتاب زد
در غمت روزی که افکندم دو عالم را ز چشم
بار اول پشت پا مژگان من بر خواب زد
تیغ او پیش از اجل می سازدم از غم خلاص
راه پل دور است، می باید مرا بر آب زد
بس که شب بگریستم دور از گل آن رو سلیم
هر که صبحم بر سر آمد، غوطه در خوناب زد
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
زاهد امشب تا سحر با ما شراب ناب زد
ساغری هر دم به طاق ابروی محراب زد
هوش مصنوعی: در این شب، عابدی تا سپیدهدم با ما به نوشیدن شراب خالص مشغول است و هر لحظه، جامی به قوس ابروی محراب میزند.
آنکه از عقل است جایش بر سر مسند، چرا
تکیه چون دیوانه بر خاکستر سنجاب زد؟
هوش مصنوعی: کسی که با فکر و عقل خود برتری دارد، چرا باید مانند یک دیوانه بر خاکستر نشسته و تکیه کند؟
خاک بادا بر سرش، نام قناعت گر برد
چون صدف آن کس که نان خشک خود بر آب زد
هوش مصنوعی: خاک بر سر کسی که با فقر و اندک بودن خود، به قناعت افتخار میکند، درست مثل صدفی که نان خشک خود را به آب میزند.
همچو جام مجلس مستان سرم در گردش است
کشتی ام از بس ز شادی چرخ در گرداب زد
هوش مصنوعی: حال و روز من مانند جام مینوشی است که در مجلس مستان میچرخد. زندگیام به سبب شادیهای فراوان مثل کشتیای است که در گرداب دایم در حال چرخش است.
شد بهشت و جوی شیر او را درین عالم نصیب
در خیابان چمن، می هرکه در مهتاب زد
هوش مصنوعی: در این دنیا، بهشت و شیرنوشی نصیب کسی میشود که در شبهای روشن و دلانگیز به دلخواه خود بنوشد و از لذتهای زندگی بهرهمند شود.
در غمت روزی که افکندم دو عالم را ز چشم
بار اول پشت پا مژگان من بر خواب زد
هوش مصنوعی: در روزی که به خاطر غمت دنیا را فراموش کردم، مژگانم بر خواب زده و به همه چیز پشت پا زدم.
تیغ او پیش از اجل می سازدم از غم خلاص
راه پل دور است، می باید مرا بر آب زد
هوش مصنوعی: اجل را از غم او با تیغش بر میدارم، اما برای رهایی از آن باید مسیری طولانی را برای رسیدن به آب طی کنم.
بس که شب بگریستم دور از گل آن رو سلیم
هر که صبحم بر سر آمد، غوطه در خوناب زد
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر حالتی عمیق از غم و اندوه است. گویا شاعر شبها به شدت گریسته و دور از محبوب خود به سر میبرد. او در صبح وقتی که خورشید در آسمان میتابد و روز آغاز میشود، احساس میکند که غم و دردش آنقدر عمیق و زیاد است که به نوعی در خون اشکهایش غوطهور شده است. به نوعی، او به شدت تحت تاثیر اندوه خود قرار دارد و این احساس را به شکلی توصیف میکند که گویی هر روز یک بار دیگر با آن مواجه میشود.

سلیم تهرانی