گنجور

شمارهٔ ۳۹۲

گل به غفلت ز گلستان جهان برخیزد
غنچه از خواب در ایام خزان برخیزد
گر سبک می روم از بزم تو بیرون چه عجب
گرد هر طور که بنشست چنان برخیزد
جسم خاکی ست غباری که میان من و اوست
ای خوش آن لحظه که آن هم ز میان برخیزد
گر لب تشنه ی خود را به لب جوی نهم
دود چون اشک من از آب روان برخیزد
دارد ای دوست ز تو شکوه ی بسیار سلیم
وای اگر مهر خموشی ز دهان برخیزد

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گل به غفلت ز گلستان جهان برخیزد
غنچه از خواب در ایام خزان برخیزد
هوش مصنوعی: گل به طور ناگهانی از باغ زندگی بیرون می‌آید و غنچه‌ای که در خواب بوده، در فصل پاییز بیدار می‌شود.
گر سبک می روم از بزم تو بیرون چه عجب
گرد هر طور که بنشست چنان برخیزد
هوش مصنوعی: هرچند که با سبکی و بی‌اعتنایی از جمع تو می‌روم، چه جای تعجبی دارد، چون هر کسی به همان سبک که نشسته، بلند می‌شود.
جسم خاکی ست غباری که میان من و اوست
ای خوش آن لحظه که آن هم ز میان برخیزد
هوش مصنوعی: این بدن مادی مانند گرد و غباری است که میان من و او قرار دارد. ای کاش آن لحظه بیاید که این مانع نیز از میان برود.
گر لب تشنه ی خود را به لب جوی نهم
دود چون اشک من از آب روان برخیزد
هوش مصنوعی: اگر لب تشنه‌ام را به حاشیه‌ی جوی آب برسانم، بخارهایی چون اشک من از آب روان بلند خواهند شد.
دارد ای دوست ز تو شکوه ی بسیار سلیم
وای اگر مهر خموشی ز دهان برخیزد
هوش مصنوعی: دوست عزیز، از تو زیاد گلایه می‌کند و اگر عشق خاموشی از زبانت بیرون بیاید، وای به حال ما.