گنجور

شمارهٔ ۳۹۱

چو حسن سبز تمنای اهل دید بود
مباش گو به چمن گل چو سرو و بید بود
به بزم شوق، پی آب خوردن دل ما
سفال سبز به از چینی سفید بود
فلک چگونه گشاید دری به روی کسی
که هر ستاره ی او قفل بی کلید بود
کدام فیض که در محفل محبت نیست
چراغ کشته ی این انجمن شهید بود
ترا که فصل شباب است جام می مگذار
که می به دست جوانان حنای عید بود
سلیم را ز جنون نیست بیم کشته شدن
که مست عشق ترا تیغ، برگ بید بود

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو حسن سبز تمنای اهل دید بود
مباش گو به چمن گل چو سرو و بید بود
هوش مصنوعی: اگر زیبایی به خواسته‌ی اهل نظر نگریسته شود، نباید مانند گل و درخت بید به چمن بروی و خود را به نمایش بگذاری.
به بزم شوق، پی آب خوردن دل ما
سفال سبز به از چینی سفید بود
هوش مصنوعی: در جمع دوستانه و شوق‌انگیز، برای سیراب کردن دل مان، سفال سبز از ظرف چینی سفید بهتر و مطلوب‌تر بود.
فلک چگونه گشاید دری به روی کسی
که هر ستاره ی او قفل بی کلید بود
هوش مصنوعی: آسمان چگونه می‌تواند بر در کسی را بگشاید که هر یک از ستاره‌هایش به گونه‌ای قفل شده‌اند که کلیدی برای باز کردنشان وجود ندارد؟
کدام فیض که در محفل محبت نیست
چراغ کشته ی این انجمن شهید بود
هوش مصنوعی: کدام نعمت و برکتی در جمع محبت وجود دارد که دل‌باخته و عاشق این جمع به خاطر عشقش کشته شده باشد؟
ترا که فصل شباب است جام می مگذار
که می به دست جوانان حنای عید بود
هوش مصنوعی: ای تو که در دوره جوانی قرار داری، از نوشیدن شراب خودداری نکن، زیرا شراب برای جوانان مانند رنگ حنا در عید است و زیبایی و شادی به ارمغان می‌آورد.
سلیم را ز جنون نیست بیم کشته شدن
که مست عشق ترا تیغ، برگ بید بود
هوش مصنوعی: سلیم به خاطر عشق و حالاتی که دارد، از خطر کشته شدن نمی‌ترسد، چرا که برای او طعنه‌ها و آسیب‌ها مانند برگ بید بی‌ضرر و کم اهمیت است.