گنجور

شمارهٔ ۳۹

چشمت ز ناز بسته به نظاره راه را
زنجیر کرده است ز مژگان نگاه را
کرد از حجاب حسن تو یوسف ز بس عرق
از سرگذشت آب چو فواره چاه را
در هند سوخت شوق کمرهای نازکم
پیران خورند حسرت موی سیاه را
کارم چو گردباد بود خاک بیختن
گم کرده ام به بادیه ی شوق، راه را
در راه شوقم از مه کنعان خبر کجاست
مجنون او نه چاه شناسد نه ماه را
چون ترک سر کنند کسانی که بسته اند
زیر گلوی خویش چون شاهین کلاه را؟
اندیشه روز حشر ز مستی مکن سلیم
عذری بس است پیش کریمان گناه را

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چشمت ز ناز بسته به نظاره راه را
زنجیر کرده است ز مژگان نگاه را
هوش مصنوعی: چشمان تو با ناز به راه نگاه کرده و با مژگان خود نگاه‌ها را اسیر کرده است.
کرد از حجاب حسن تو یوسف ز بس عرق
از سرگذشت آب چو فواره چاه را
هوش مصنوعی: یوسف به خاطر زیبایی‌اش از پرده‌ای عبور کرد و چنان عرق از سرش ریخت که مانند آب چاه، فوران کرد.
در هند سوخت شوق کمرهای نازکم
پیران خورند حسرت موی سیاه را
هوش مصنوعی: در هند، اشتیاق بر تن‌های ظریف من آتش زده و پیران تنها حسرت موهای سیاه را می‌خورند.
کارم چو گردباد بود خاک بیختن
گم کرده ام به بادیه ی شوق، راه را
هوش مصنوعی: کار من مانند گردباد است؛ برای پخش کردن خاک و غبار. در این راه عشق، راه را گم کرده‌ام.
در راه شوقم از مه کنعان خبر کجاست
مجنون او نه چاه شناسد نه ماه را
هوش مصنوعی: در مسیر عشق، از محبوبم در کنعان خبری نیست. مجنون نه به چاه آشنایی دارد و نه به ماه.
چون ترک سر کنند کسانی که بسته اند
زیر گلوی خویش چون شاهین کلاه را؟
هوش مصنوعی: وقتی افرادی که خود را به موانع محدود کرده‌اند، از آن‌ها آزاد می‌شوند، مانند پرواز شاهینی می‌شوند که کلاهی را که بر سر دارد، برمی‌دارد و به آسمان می‌رود.
اندیشه روز حشر ز مستی مکن سلیم
عذری بس است پیش کریمان گناه را
هوش مصنوعی: در روز قیامت درباره آینده و عواقب آن فکر نکن، زیرا برای اهل تقوا و پاکدامن عذر و توجیه کافی است و پیش افراد بزرگوار، اشتباهات و خطاها پذیرفته می‌شوند.