شمارهٔ ۳۷۶
به غیر کار جفا آسمان نمیداند
خموش باش که گردون زبان نمیداند
به تنگنای جهانم ملال و عیش یکیست
که مرغ بیضه بهار و خزان نمیداند
ز لطف نیست مرا گر گذاشتهست به باغ
که آشیان مرا باغبان نمیداند
هما سلیم مرا خشک و ناتوان دیدهست
هنوز لذت این استخوان نمیداند
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به غیر کار جفا آسمان نمیداند
خموش باش که گردون زبان نمیداند
هوش مصنوعی: تنها آسمان میداند که چه بلایی بر سر انسانها نازل میشود. بنابراین بهتر است به آرامی زندگی کنید، زیرا زندگی خود به خود تیرگی و تلخی را نشان میدهد و نیازی به گفتن درباره آن نیست.
به تنگنای جهانم ملال و عیش یکیست
که مرغ بیضه بهار و خزان نمیداند
هوش مصنوعی: در این دنیا، من از مشکلات و نارضایتیها رنج میبرم و از طرفی زندگی را با لذتی همراه میبینم. در واقع، مثل این است که پرندهای که تخمگذاری میکند، تفاوت بین بهار و پاییز را نمیشناسد.
ز لطف نیست مرا گر گذاشتهست به باغ
که آشیان مرا باغبان نمیداند
هوش مصنوعی: اینکه من در باغی قرار دارم، نتیجهی رحمت و لطف نیست، زیرا باغبان نمیداند که من کجا زندگی میکنم و آشیان من کجاست.
هما سلیم مرا خشک و ناتوان دیدهست
هنوز لذت این استخوان نمیداند
هوش مصنوعی: پرندهای که به درستی پرواز نمیکند، هنوز نمیداند که لذت واقعی چشیدن طعم زندگی را تجربه نکرده است.