گنجور

شمارهٔ ۳۴۹

دارم هوس رخصت آهی و دگر هیچ
چون صورت چین از تو نگاهی و دگر هیچ
در کشتنم از بس که طلبکار بهانه ست
کافی ست همین نام گناهی و دگر هیچ
صد ره به دل خویش چو ویرانه گشودیم
خواهیم درآیی تو ز راهی و دگر هیچ
ای خضر، کسی از تو ره چشمه نخواهد
ما را برسان بر سر چاهی و دگر هیچ
از حاصل دنیاست قلندرصفتان را
چون شمع، همین ... رو کلاهی و دگر هیچ
گتیم سلیم این همه در هند و ز عصیان
داریم همین روی سیاهی و دگر هیچ

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دارم هوس رخصت آهی و دگر هیچ
چون صورت چین از تو نگاهی و دگر هیچ
هوش مصنوعی: من فقط آرزو دارم که اجازه‌ای برای اندوهی کوچک داشته باشم و دیگر هیچ. زیرا فقط یک نگاه از چهره‌ات برای من کافی است و دیگر هیچ.
در کشتنم از بس که طلبکار بهانه ست
کافی ست همین نام گناهی و دگر هیچ
هوش مصنوعی: در کشتن من همین کافی است که فقط به خاطر نامم بهانه‌ای برای گناه پیدا شده و دیگر هیچ‌چیز نمی‌خواهد.
صد ره به دل خویش چو ویرانه گشودیم
خواهیم درآیی تو ز راهی و دگر هیچ
هوش مصنوعی: ما بارها دل خود را در حال نابودی باز کرده‌ایم و تنها آرزو داریم که تو از راهی به ما بیایی و هیچ چیز دیگری برایمان مهم نیست.
ای خضر، کسی از تو ره چشمه نخواهد
ما را برسان بر سر چاهی و دگر هیچ
هوش مصنوعی: ای خضر، هیچ‌کس از تو راه چشمه را نمی‌خواهد، ما را به کنار چاهی برسان و دیگر هیچ.
از حاصل دنیاست قلندرصفتان را
چون شمع، همین ... رو کلاهی و دگر هیچ
هوش مصنوعی: افراد آزاداندیش و بی‌پروا در دنیا، مانند شمع می‌سوزند و فقط یک سرپوش دارند و چیز دیگری برایشان مهم نیست.
گتیم سلیم این همه در هند و ز عصیان
داریم همین روی سیاهی و دگر هیچ
هوش مصنوعی: همه چیز در سرزمین هند از نیکی و پاکی است، اما ما تنها از عصیان و گناه یک چهره سیاه داریم و بس.