شمارهٔ ۳۴۸
شیخ است و خودآرایی بسیار و دگر هیچ
چون صبح، همین شانه و دستار و دگر هیچ
رهزن به تو تعلیم دهد شیوه ی تجرید
در دست همین رشته نگه دار و دگر هیچ
یوسف نه متاعی ست که او را بگذارند
ما را برسان بر سر بازار و دگر هیچ
در عشق شد افسانه ی منصور فراموش
غوغا به سر ماست درین دار و دگر هیچ
انصاف مگو راهزن عشق ندارد
هر چیز که داری همه بسپار و دگر هیچ
فکر سر و جان است همه راهروان را
پایی تو ازین بادیه بردار و دگر هیچ
در مذهب ما طاعت شب ها نه نماز است
کافی ست همین دیده ی بیدار و دگر هیچ
معشوق چو مست است نصیحت نپذیرد
در نامه نوشتیم که هشیار و دگر هیچ
در باغ سلیم آنچه ز تاراج خزان ماند
خاری ست همین بر سر دیوار و دگر هیچ
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شیخ است و خودآرایی بسیار و دگر هیچ
چون صبح، همین شانه و دستار و دگر هیچ
هوش مصنوعی: این بیت به تصویری از یک شیخ اشاره دارد که تنها به ظواهر و آراستگیهای ظاهری خود اهمیت میدهد و در حقیقت هیچ چیز دیگری به جز این ظواهر ندارد. او مانند صبحی زیبا به نظر میرسد، اما در درونش چیزی متفاوت و عمیقتر وجود ندارد. تنها شانه و دستار او، نمادی از ظاهرش، میماند و بقیه چیزها بیمعنا به نظر میرسند.
رهزن به تو تعلیم دهد شیوه ی تجرید
در دست همین رشته نگه دار و دگر هیچ
هوش مصنوعی: آدمی که در زندگی دچار مشکلات و دشواریهاست، میتواند از آن مشکلات درس بگیرد و راه رسیدن به حقیقت و خلوص را بیاموزد. پس برای این منظور، تنها به همان مسائل موجود توجه کن و به چیزهای دیگر نیندیش.
یوسف نه متاعی ست که او را بگذارند
ما را برسان بر سر بازار و دگر هیچ
هوش مصنوعی: یوسف چیز با ارزشی نیست که او را تنها به خاطر فروش به بازار منتقل کنند و دیگر هیچ.
در عشق شد افسانه ی منصور فراموش
غوغا به سر ماست درین دار و دگر هیچ
هوش مصنوعی: در عشق، داستان منصور به فراموشی سپرده شده است و تنها هیاهو و شور و شوق در زندگی ما باقی مانده و دیگر هیچ چیز نیست.
انصاف مگو راهزن عشق ندارد
هر چیز که داری همه بسپار و دگر هیچ
هوش مصنوعی: در این دنیا از عشق و احساسات سخن نگو، زیرا هیچ چیز برای آنهایی که در راه عشق هستند، مهم نیست. هر آنچه که داری، رها کن و دیگر نگرانی نداشته باش.
فکر سر و جان است همه راهروان را
پایی تو ازین بادیه بردار و دگر هیچ
هوش مصنوعی: فکر و اندیشهٔ عمیق، زندگی و وجود را برای همهٔ مسافران این راه تشکیل میدهد. تو تنها با قدمی در این بیابان میتوانی همه چیز را تغییر دهی و هیچ چیز دیگری لازم نیست.
در مذهب ما طاعت شب ها نه نماز است
کافی ست همین دیده ی بیدار و دگر هیچ
هوش مصنوعی: در باور ما، در دل شب، هیچ چیز بهتر از بیداری و آگاهی نیست و عبادت و نماز برای ما کافی است. فقط کافی است که چشمانمان باز باشد و به حقیقت توجه کنیم.
معشوق چو مست است نصیحت نپذیرد
در نامه نوشتیم که هشیار و دگر هیچ
هوش مصنوعی: محبوب همچون کسی که مست است، نصیحت را نمیپذیرد. در نامهای نوشتیم که مراقب باش و دیگر هیچ چیز نگفتیم.
در باغ سلیم آنچه ز تاراج خزان ماند
خاری ست همین بر سر دیوار و دگر هیچ
هوش مصنوعی: در باغ سلیم، تنها چیزی که از آسیبهای پاییز باقی مانده، یک خار است که بر روی دیوار قرار دارد و دیگر هیچ چیز دیگری وجود ندارد.

سلیم تهرانی