گنجور

شمارهٔ ۳۴۷

گلی به رنگ رخش گلستان ندارد هیچ
بهار گلشن حسنش خزان ندارد هیچ
چه دست بر کمرش بردن و چه خمیازه
که چون میان دو مصرع، میان ندارد هیچ
کسی که رفته چو نور نظر مرا از چشم
نشانش از که بجویم، نشان ندارد هیچ
نتیجه ای که دهد راستی، تهیدستی ست
الف همیشه برای همان ندارد هیچ
بریز خون سلیم و برو فراغت کن
کسی به همچو تویی این گمان ندارد هیچ

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گلی به رنگ رخش گلستان ندارد هیچ
بهار گلشن حسنش خزان ندارد هیچ
هوش مصنوعی: گلی به رنگ چهره‌ات در باغ گل‌ها وجود ندارد و هیچ بهاری نمی‌تواند زیبایی‌اش را به زوال بکشاند.
چه دست بر کمرش بردن و چه خمیازه
که چون میان دو مصرع، میان ندارد هیچ
هوش مصنوعی: این عبارت به این معناست که هیچ چیز نمی‌تواند به راحتی بین دو مورد یا حالت متفاوت قرار بگیرد یا قضاوت شود. در واقع، وقتی که دو چیز کاملاً متفاوت هستند، وجود یک میانجی یا نقطه‌ی مشترک غیرممکن است و نمی‌توان با خیال راحت درباره‌ی آن‌ها صحبت کرد.
کسی که رفته چو نور نظر مرا از چشم
نشانش از که بجویم، نشان ندارد هیچ
هوش مصنوعی: کسی که از پیش من رفته است، مانند نوری که به چشمانم می‌تابد، دیگر هیچ نشانی از او پیدا نمی‌کنم و نمی‌دانم از کجا باید دنبالش بگردم.
نتیجه ای که دهد راستی، تهیدستی ست
الف همیشه برای همان ندارد هیچ
هوش مصنوعی: حقیقتی که به دست می‌آید، فقر و ناداری است. الف همیشه هیچ چیز خاصی برای همین موضوع ندارد.
بریز خون سلیم و برو فراغت کن
کسی به همچو تویی این گمان ندارد هیچ
هوش مصنوعی: خون آدمی صاف و بی‌آلایش را بریز و خودت به کارهای راحت و بی‌دغدغه بپرداز، زیرا هیچ‌کس به کسی مثل تو که چنین کاری می‌کند، فکر نمی‌کند و گمان نمی‌برد.