گنجور

شمارهٔ ۳۴۳

ز دیده اشک چکد روز وصل یار عبث
که آب جوی رود موسم بهار عبث
کنون که فصل خوشی های روزگار آمد
پیاله گیر و مکن فکر روزگار عبث
دهن چو غنچه ز خمیازه ات به گوش رسید
شراب هست، چرا می کشی خمار عبث
به از پیاله کشیدن چه کار خواهی کرد
تمام کار جهان است در بهار عبث
خوش آنکه مست رود سوی باغ چون بلبل
نمی توان به چمن رفت هوشیار عبث
درین چمن که گلی بر مراد کس نشکفت
چه لازم است کشیدن جفای خار عبث
قرار گیر به یک جا چو نقش پا، تا چند
توان دوید سراسیمه چون غبار عبث
درین محیط که هر قطره ای ست گردابی
چه موج بسته میان از پی کنار عبث؟
کسی گرفت نگیرد حدیث مستان را
جهان کشید چه منصور را به دار عبث؟
هوس به راه تمنا ز عینک پیری
چهار چشم ترا داده هر چهار عبث
جفا مکن که ترا از کسی جفا نرسد
گمان مبر که کسی را گزیده مار عبث
شنیده ای که به منصور راز عشق چه کرد
خموش باش و مزن حرف زینهار عبث
گذاشت رشته ی کار جهان ز کف مجنون
ترا که گفت که آن را نگاه دار عبث
پیاله می کشد آن بی وفا به غیر، سلیم
تو می کشی به سر راه انتظار عبث

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز دیده اشک چکد روز وصل یار عبث
که آب جوی رود موسم بهار عبث
هوش مصنوعی: در روز ملاقات با یار، اشک از چشم می‌ریزد و این گریه بی‌فایده است، زیرا مانند آب رود در بهار است که وانمود به حیات و نشاط می‌کند، اما در واقع چیزی از آن نمی‌ماند.
کنون که فصل خوشی های روزگار آمد
پیاله گیر و مکن فکر روزگار عبث
هوش مصنوعی: حال که فصل خوشی و شادی فرا رسیده، پیاله را بردار و به فکر روزهای بیهوده نباش.
دهن چو غنچه ز خمیازه ات به گوش رسید
شراب هست، چرا می کشی خمار عبث
هوش مصنوعی: زمانی که دهن همچون غنچه‌ای از خواب بیدار می‌شود و صدای خمیازه‌ات به گوش می‌رسد، بدان که شراب مهیاست، پس چرا به طور بیهوده خود را در حالتی از خماری نگه‌می‌داری؟
به از پیاله کشیدن چه کار خواهی کرد
تمام کار جهان است در بهار عبث
هوش مصنوعی: بهتر است به جای نوشیدن از پیاله، به کارهای مهم و واقعی زندگی بپردازی، چرا که در بهار، تمام تلاش‌ها و کارهای دنیا بی‌فایده به نظر می‌آید.
خوش آنکه مست رود سوی باغ چون بلبل
نمی توان به چمن رفت هوشیار عبث
هوش مصنوعی: خوشا به حال کسی که بی‌خیال و شاداب، به سمت باغ می‌رود. چون مانند بلبل، نمی‌توان با احتیاط و آگاهانه به چمن قدم گذاشت، این کار بی‌فایده است.
درین چمن که گلی بر مراد کس نشکفت
چه لازم است کشیدن جفای خار عبث
هوش مصنوعی: در این باغی که هیچ گلی به دلخواه کسی نمی‌روید، چه نیازی دارد که از خارهای بیهوده رنج بکشیم؟
قرار گیر به یک جا چو نقش پا، تا چند
توان دوید سراسیمه چون غبار عبث
هوش مصنوعی: در یک مکان ثابت بمان و آرامش را تجربه کن، زیرا نمی‌توان بی‌هدف و به‌سرعت مانند گرد و غبار، برای مدت طولانی به این کار ادامه داد.
درین محیط که هر قطره ای ست گردابی
چه موج بسته میان از پی کنار عبث؟
هوش مصنوعی: در این فضا که هر قطره‌ای مثل گردابی است، چه تلاطمی بر اثر کنار رفتن بی‌فایده‌ی آن ایجاد شده است؟
کسی گرفت نگیرد حدیث مستان را
جهان کشید چه منصور را به دار عبث؟
هوش مصنوعی: هیچکس نیازی به شنیدن داستان‌های مست‌ها ندارد، چرا که دنیا فقط برای دار زدن منصور به این زعم کشیده شده است.
هوس به راه تمنا ز عینک پیری
چهار چشم ترا داده هر چهار عبث
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این است که آرزوها و خواسته‌ها تحت تأثیر سن و سال قرار می‌گیرند، و از دیدگاه تجربه و پیری، ممکن است به نظر بیاید که تلاش برای رسیدن به آن آرزوها بی‌فایده و بی‌نتیجه است. به عبارت دیگر، پیام آن حسرت و ناپایداری آرزوها در پیری است.
جفا مکن که ترا از کسی جفا نرسد
گمان مبر که کسی را گزیده مار عبث
هوش مصنوعی: رنجش نکن که از کسی به تو آسیبی نمی‌رسد، فکر نکن که کسی از نیش مار در امان است.
شنیده ای که به منصور راز عشق چه کرد
خموش باش و مزن حرف زینهار عبث
هوش مصنوعی: شنیده‌ای که منصور چه بر سر راز عشق آورد. سکوت کن و بیهوده صحبت نکن.
گذاشت رشته ی کار جهان ز کف مجنون
ترا که گفت که آن را نگاه دار عبث
هوش مصنوعی: مجنون به تو اشاره کرده که کار و زندگی‌ات را از دست داده‌ای و به تو سفارش کرده که آن را حفظ کن، اما این کوشش بیهوده است.
پیاله می کشد آن بی وفا به غیر، سلیم
تو می کشی به سر راه انتظار عبث
هوش مصنوعی: آن بی‌وفا پیاله‌ای دیگر را برای دیگری می‌نوشد، اما تو، سلیم، همچنان بیهوده و بی‌نتیجه انتظار می‌کشی.