شمارهٔ ۳۴۲
هر کجا حرف تو آید به میان، گل گوش است
همه تن شمع زبان است، ولی خاموش است
صبحدم بلبل شوریده کجا، خواب کجا
بگذارید که از نکهت گل بیهوش است
نیست چشمی که ز آهم نبود اشک آلود
دود غمخانه ی ما نوحه گر خاموش است
در کفم گر درمی هست چه دانم ز کجاست
رقم سکه ی انعام جهان مغشوش است
هیچ کس نیست که از حرص نخورده ست فریب
همچو نرگس همه را حلقه ی زر در گوش است
بهترین گوهر گنجینه ی هستی سخن است
گر سخن جان نبود، مرده چرا خاموش است؟
قدردانی ز حریفان چو نمانده ست سلیم
به نوازش چو سبو دست خودم بر دوش است
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هر کجا حرف تو آید به میان، گل گوش است
همه تن شمع زبان است، ولی خاموش است
هوش مصنوعی: هر جا که نام تو به میان بیاید، همه وجودم آماده شنیدن است. زبانم به خاطر تو شمعی روشن است، اما در عین حال ساکت و خاموش است.
صبحدم بلبل شوریده کجا، خواب کجا
بگذارید که از نکهت گل بیهوش است
هوش مصنوعی: بلبل عاشق در صبح زود در حال نغمهسرایی است و با غصهای که در دل دارد، خواب و آسایش را فراموش کرده است. اجازه دهید که او در عالم خوشبوئی گل غرق شود و به حالت بیهوشی برسد.
نیست چشمی که ز آهم نبود اشک آلود
دود غمخانه ی ما نوحه گر خاموش است
هوش مصنوعی: هیچ چشمی وجود ندارد که از صدای آه من متاثر نشده باشد، و اشک نریزد. در خانهی غم ما، کسی برای نوحهخوانی و ابراز درد و اندوه وجود ندارد.
در کفم گر درمی هست چه دانم ز کجاست
رقم سکه ی انعام جهان مغشوش است
هوش مصنوعی: اگر در دستم پولی باشد، نمیدانم از کجا آمده است. دنیای ما پر از بینظمی و دگرگونی است.
هیچ کس نیست که از حرص نخورده ست فریب
همچو نرگس همه را حلقه ی زر در گوش است
هوش مصنوعی: هیچ کس نیست که تحت تأثیر طمع قرار نگرفته باشد، مانند زیبایی نرگس که همه را فریب میدهد و به همین دلیل همه در دام زرق و برق آن گرفتار شدهاند.
بهترین گوهر گنجینه ی هستی سخن است
گر سخن جان نبود، مرده چرا خاموش است؟
هوش مصنوعی: بهترین و ارزشمندترین نکته در زندگی، کلام و سخن است. اگر سخن و کلام جان نداشته باشد، بنابراین هیچکس دلیل ندارد که خاموش بماند.
قدردانی ز حریفان چو نمانده ست سلیم
به نوازش چو سبو دست خودم بر دوش است
هوش مصنوعی: وقتی از دوستان دیگر قدردانی و قدردانی نمیماند، سلیم به خاطر محبتاش به سبو، احساس راحتی میکند و در حقیقت، مسئولیت را به دوش خود احساس میکند.

سلیم تهرانی