گنجور

شمارهٔ ۳۰

در قفس رفته چو قمری چمن از یاد مرا
بهتر از سرو بود سایهٔ صیاد مرا
همنشین، ضعف من افزون شود از سیر چمن
باخبر باش که ناگه نبرد باد مرا!
به عیادت نرود بر سر بیمار‌، اجل
دوستی نیست اگر یار کند یاد مرا
سرنوشتم چه به کار است چو می‌دانم کار
نیستم طفل که سرخط دهد استاد مرا
نیست افسوس چراغی که نماید روشن
که درین خانهٔ تاریک چه افتاد مرا
دم آبی که جهان قسمت من کرد سلیم
گه به بنگاله برد، گاه به بغداد مرا

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در قفس رفته چو قمری چمن از یاد مرا
بهتر از سرو بود سایهٔ صیاد مرا
هوش مصنوعی: وقتی پرنده‌ای در قفس است و به یاد چمن و طبیعت می‌افتد، سایهٔ صیادش برایش از درخت سرو هم بهتر و دل‌انگیزتر است. این نشان می‌دهد که حتی در شرایط سخت و محدود، یاد و احساسات طبیعی و دلخواه انسان می‌تواند آرامش‌بخش باشد.
همنشین، ضعف من افزون شود از سیر چمن
باخبر باش که ناگه نبرد باد مرا!
هوش مصنوعی: اگر همراز من باشی، آگاه باش که این دوستی ضعف من را بیشتر می‌کند. از خبرهای دنیا آگاه باش که شاید ناگهان طوفانی مرا به چالش کشد!
به عیادت نرود بر سر بیمار‌، اجل
دوستی نیست اگر یار کند یاد مرا
هوش مصنوعی: اگر دوست واقعی باشد، باید در کنار بیمار باشد و به عیادت او برود؛ مگر اینکه مرگ سدی برای این دوستی باشد. اگر دوستی فقط به یاد من باشد و به بیمار سر نزند، آن را دوستی حقیقی نمی‌دانم.
سرنوشتم چه به کار است چو می‌دانم کار
نیستم طفل که سرخط دهد استاد مرا
هوش مصنوعی: سرنوشت من چه اهمیتی دارد وقتی که می‌دانم هیچ کاره‌ام. من مانند کودکی نیستم که معلم برایش خط بزند و راه را نشان دهد.
نیست افسوس چراغی که نماید روشن
که درین خانهٔ تاریک چه افتاد مرا
هوش مصنوعی: افسوس که در این خانهٔ تاریک، هیچ نشانه‌ای از آنچه برایم اتفاق افتاده نیست.
دم آبی که جهان قسمت من کرد سلیم
گه به بنگاله برد، گاه به بغداد مرا
هوش مصنوعی: من در زندگی با لحظاتی روبرو شدم که دنیا به من بخشیده و گاه به جایی در بنگاله و گاه به بغداد برده‌ام.