شمارهٔ ۱۹ - ایضا در مدح خان مذکور
رسید موسم نوروز و شد جهان خرم
بهار در چمن از سرو برفراخت علم
نشست نامیه بر تخت خسروی در باغ
شکوفه بر سر او می کند نثار، درم
عروس باغ برآراست خویش را کز رشک
چو لاله داغ نهد بر دل ریاض ارم
ز امتزاج هوا شد به گوهر آبستن
ازان فکنده به پیش ابر نوبهار شکم
چو دایگان ز پی زادنش نهاده صدف
ز شاخ مرجان در آب، پنجه ی مریم
حریم کعبه گمان می بری گلستان است
شکفت بس که گل از شاخ آهوان حرم
ز انبساط هوا غنچه چون ستاره ی صبح
ز شاخسار دمد با شکفتگی توأم
نماید از دل گلبن فروغ طلعت گل
چو نور جوهر عیسی ز جبهه ی مریم
کسی کجاست که می گفت صبح را صادق
چنین که ریزد در شیر، آب از شبنم
به وصف ابر بهاری نمی روم، که مباد
چو موی، سبزه برآید مرا ز نوک قلم
به طرف دشت نهان گشت در میانه ی گل
چو داغ لاله، سیه خانه های اهل حشم
ز صوفیان گل و لاله مجمعی ست به باغ
شکوفه است در آن حلقه، پیر پیش قدم
ببین که غنچه ز شبنم شکفته چون گردید
ز آب گرچه همیشه گره شود محکم
ز پر گلی سبد گلفروش را ماند
ز بس که خانه ی بلبل به باغ شد خرم
کند هوای چمن در مزاج اگر تأثیر
شود چو مرهم زنگار سبز، مغز قلم
درین بهار که از عیش، همچو چنبر دف
نوای سور برآید ز حلقه ی ماتم،
چو غنچه تنگدل از غم مباش، همچون گل
پیاله گیر که پیرامنت نگردد غم
گریزد از دل آشفته، غم ز نکهت می
چنان که می کند از بوی شیر، آهو رم
علاج سوختگان نیست جز می گلگون
شراب، داغ دل لاله را بود مرهم
نشسته تا فلک سفله بر بساط قمار
ندیده ام که کند درد هیچ کس را کم
درین محیط که نتوان ز بیم جان دم زد
دلم ز ضبط نفس چون حباب کرده ورم
کنون که قطره ی باران ز ابر نیسانی
کند چو گریه ی عاشق ترشحی هر دم،
خوش است بزم طرب ساختن در ایوانی
که در صفا به بهشت برین بود توأم
سپهرپایه مقامی که از بلندی قدر
به بام چرخ، لب بام او بود همدم
شکست طاق فلک را، ز بس که می گردد
ستون عرش به تعظیم هر ستونش خم
درو نشاط صلاح است چون به نغمه اصول
درو شراب مباح است چون به گل شبنم
گل بهشت برد رشک بر گل قالی
که فرش گشته همیشه درین خجسته حرم
درو نشاط نماید چو شمع از فانوس
کند ز دور تماشا چو چشم نامحرم
ز رشک باده ی روشن، فروغ مهر به تاب
ز شرم جام طلا، ماه نو زده پس خم
ستاده هر طرفی ساقیان سیمین ساق
به کف شراب چو در دست حوریان زمزم
فکنده چنگ درو دام صحبت از هر تار
رسانده عود به هر مغز سر، بخور نعم
به جوش آمده از مستی بهار نشاط
چو بلبلان نواساز، مطربان با هم
پیاله دست برآورده از برای دعا
که تا به روز قیامت درین خجسته حرم،
بساط عیش و طرب چیده باد و خان در وی
نشسته همچو فریدون، فراز مسند جم
چراغ انجمن دودمان مصطفوی
سحاب گلشن جود، آفتاب اوج کرم
بلندمرتبه اسلام خان گردون قدر
که سرور عرب است و خدایگان عجم
زهی ستوده خصالی که فطرت دو جهان
بود چو عقل نخستین به ذات تو توأم
به عقل و رای تو دایم زند زمانه مثل
به خاک پای تو گردون خورد همیشه قسم
چو عشق، گوهر پاکت وسیله ی ایجاد
چو حسن، ذات شریفت خلاصه ی عالم
به آستان تو خوش الفتی ست مردم را
مگر که بوده ز خاک درت گل آدم؟
شکست در صف دشمن فتد چو خیل نجوم
تو چون بلند کنی همچو صبح، تیغ دودم
ز بیم تیغ تو دشمن ز پهن دشت وجود
چو گردباد به یک پا گریخت تا به عدم
سپند را ضرر از شعله نیست چون یاقوت
ز بس به عهد تو کوتاه گشت دست ستم
به طرف دشت ز آرایش زمان تو شد
ز پنجه شانه کش موی آهوان ضیغم
پر هما که سعادت برند ازو مردم
کند به فرق عدوی تو کار تیغ دودم
عجب نباشد اگر برق از سیاست تو
کند چو توسن بدچشم، از سیاهی رم
چو بحر شعر ز کاغذ اگر سفینه کنند
ز حفظ تو نرسد آفتی به او از نم
به دستبوس تو در دست جم بود تشنه
عقیق دارد ازان در دهان خود خاتم
چنان ز قدر تو آوازه ی بزرگان خفت
که گرد بالش نام شهان شده ست درم
در آن زمان که به پشت سمند برق نژاد
شوی به تیغ زنی همچو آفتاب علم،
ز شرم رزم تو آن روز رو نهان سازد
چو عکس آینه از صفحه صورت رستم
سلیم به که برم دست بر دعا زین پس
که عجز کرد مرا در ثنای او ملزم
همیشه تا که ز نوروز گفتگو باشد
مدام تا که ز عید است نام در عالم
چو زایران حرم از پی طواف آیند
به آستان تو نوروز و عید از پی هم
شمارهٔ ۱۸ - ایضا در مدح خان مذکور: رسید کوکبه ی موکب همایون فالشمارهٔ ۲۰ - ایضا در مدح خان مزبور: به راه عشق بود نسخه ی پریشانی
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
رسید موسم نوروز و شد جهان خرم
بهار در چمن از سرو برفراخت علم
هوش مصنوعی: زمان عید نوروز فرارسیده و جهان در اوج شادابی و زیبایی فصل بهار است، در بین چمنها، درخت سرو علم خود را بلند کرده است.
نشست نامیه بر تخت خسروی در باغ
شکوفه بر سر او می کند نثار، درم
هوش مصنوعی: در باغی پر از شکوفه، نامی بزرگ بر تخت شاهانه نشسته و بیدار کنندهای بر سر او ارزانی میدارد.
عروس باغ برآراست خویش را کز رشک
چو لاله داغ نهد بر دل ریاض ارم
هوش مصنوعی: عروس باغ به زیبایی خود را آراسته و از روی غیرت و حسادت، همچون گل لاله، درد و رنجی بر دل باغ ارم میگذارد.
ز امتزاج هوا شد به گوهر آبستن
ازان فکنده به پیش ابر نوبهار شکم
هوش مصنوعی: از ترکیب هوا و زمین، آب به وجود آمده است و به همین دلیل ابرهای بهاری که مانند شکم، پر از آب هستند، به جلو میآیند.
چو دایگان ز پی زادنش نهاده صدف
ز شاخ مرجان در آب، پنجه ی مریم
هوش مصنوعی: زنی که در انتظار زایمان است، مانند مرواریدی در صدفی که از شاخ مرجان در آب قرار دارد، در حال آماده شدن برای تولد میباشد.
حریم کعبه گمان می بری گلستان است
شکفت بس که گل از شاخ آهوان حرم
هوش مصنوعی: حریم کعبه را به گونهای تصور میکنی که مثل یک گلستان است، زیرا بهقدری در آن گلها میرویند که از شاخ آهوان حرم گلها میچکد.
ز انبساط هوا غنچه چون ستاره ی صبح
ز شاخسار دمد با شکفتگی توأم
هوش مصنوعی: به خاطر شادی و طراوت هوا، غنچهها مانند ستارههای صبح از درختان شکوفا میشوند و به زندگی و زیبایی خود ادامه میدهند.
نماید از دل گلبن فروغ طلعت گل
چو نور جوهر عیسی ز جبهه ی مریم
هوش مصنوعی: دل باغ گل، درخشش زیبای چهره گل را به نمایش میگذارد، مانند نوری که جوهر عیسی از پیشانی مریم ساطی میکند.
کسی کجاست که می گفت صبح را صادق
چنین که ریزد در شیر، آب از شبنم
هوش مصنوعی: آیا کسی را میشناسید که میگفت صبح مانند صادق به آرامی و لطافت در شیر میریزد، مانند آب که از شبنم میچکد؟
به وصف ابر بهاری نمی روم، که مباد
چو موی، سبزه برآید مرا ز نوک قلم
هوش مصنوعی: نمیخواهم به تشریح زیبایی ابرهای بهاری بپردازم، زیرا نگرانم که مانند مویی که بر روی سبزه جوانه میزند، از نوک قلمم چیزی ناخواسته بیرون بیفتد.
به طرف دشت نهان گشت در میانه ی گل
چو داغ لاله، سیه خانه های اهل حشم
هوش مصنوعی: به سمت دشت رفت، در میان گلها، مانند داغی که لالهها بر دل دارند، خانههای اهل حشم به تاریکی فرو رفته است.
ز صوفیان گل و لاله مجمعی ست به باغ
شکوفه است در آن حلقه، پیر پیش قدم
هوش مصنوعی: در باغی پر از گل و لاله، جمعی از صوفیان گرد آمدهاند و در آن حلقه، رهبر و پیشوای آنها شخصی سالخورده و با تجربه است.
ببین که غنچه ز شبنم شکفته چون گردید
ز آب گرچه همیشه گره شود محکم
هوش مصنوعی: نگاه کن که چطور غنچه به برکت شبنم باز شده و به شکوفه تبدیل شده است، هرچند که در آغاز ممکن است به سختی باز شود.
ز پر گلی سبد گلفروش را ماند
ز بس که خانه ی بلبل به باغ شد خرم
هوش مصنوعی: سبد گلفروش به خاطر زیبایی و رایحهاش شبیه به پر گل است و این به دلیل شادابی و خوشحالی باغی است که بلبل در آن زندگی میکند.
کند هوای چمن در مزاج اگر تأثیر
شود چو مرهم زنگار سبز، مغز قلم
هوش مصنوعی: اگر هوای چمن بر مزاج تأثیر بگذارد، مانند مرهمی است که بر زنگار سبز مینشیند و نرمکلامی میآفریند.
درین بهار که از عیش، همچو چنبر دف
نوای سور برآید ز حلقه ی ماتم،
هوش مصنوعی: در این بهار که خوشی و شادمانی مانند صدای دف در حال جشن و خوشحالی به گوش میرسد، از جمعیت سوگوار نیز نشانههایی دیده میشود.
چو غنچه تنگدل از غم مباش، همچون گل
پیاله گیر که پیرامنت نگردد غم
هوش مصنوعی: به نگرانی و اندوه همچون غنچهای دلشکسته نباش. مانند گل که در پیالهای قرار میگیرد، مشغول زیبایی و شادی باش تا دلتنگی دور از تو باشد.
گریزد از دل آشفته، غم ز نکهت می
چنان که می کند از بوی شیر، آهو رم
هوش مصنوعی: غم از دل ناآرام و پریشان مانند آهو از بوی شیر فرار میکند.
علاج سوختگان نیست جز می گلگون
شراب، داغ دل لاله را بود مرهم
هوش مصنوعی: تنها راه درمان کسانی که در آتش عشق سوختهاند، نوشیدن شراب قرمز است؛ چرا که این نوشیدنی میتواند آرامشبخش درد دل کسانی باشد که همچون گل لاله، سختی و اندوه را تجربه کردهاند.
نشسته تا فلک سفله بر بساط قمار
ندیده ام که کند درد هیچ کس را کم
هوش مصنوعی: نشسته بر بساط قمار، فلکِ پست را دیدهام که هیچگاه برای کسی دردی را کم نکرده است.
درین محیط که نتوان ز بیم جان دم زد
دلم ز ضبط نفس چون حباب کرده ورم
هوش مصنوعی: در این فضا که به دلیل ترس از جان نمیتوان هیچ کلامی بر زبان آورد، دلم مانند حباب تحت فشار در حال ترکیدن است و نمیتواند کنترل خود را حفظ کند.
کنون که قطره ی باران ز ابر نیسانی
کند چو گریه ی عاشق ترشحی هر دم،
هوش مصنوعی: حال که باران از ابرهای بهاری میبارد، همانند اشکهای عاشقی که بیوقفه میریزد، دلم پر از احساسات رنج و شوق است.
خوش است بزم طرب ساختن در ایوانی
که در صفا به بهشت برین بود توأم
هوش مصنوعی: خوشحال کننده است که در فضایی شاد و دلپذیر، مانند ایوانی که صفا و زیبایی بهشت را به همراه دارد، جشن و سرور برگزار کنیم.
سپهرپایه مقامی که از بلندی قدر
به بام چرخ، لب بام او بود همدم
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به جایگاه والای شخصی است که به اندازهای بزرگ و بلندمرتبه است که با بام آسمان همنشین است. به عبارتی دیگر، این فرد در مرتبهای قرار دارد که هیچکس به اندازه او به اوج و بلندی نرسیده و مقامش بسیار رفیع و بلند است.
شکست طاق فلک را، ز بس که می گردد
ستون عرش به تعظیم هر ستونش خم
هوش مصنوعی: به خاطر بزرگی و عظمت هر ستونی که به احترام دیگری خم میشود، طاق آسمان از این همه تحرک و احترام دچار شکستگی میشود.
درو نشاط صلاح است چون به نغمه اصول
درو شراب مباح است چون به گل شبنم
هوش مصنوعی: در زندگی، خوشی و شادابی وقتی به دست میآید که با نغمههای خوب و دلنواز همراه شود. همچنین، نوشیدن شراب در زمانهایی که دل و جان شاداب است، مجاز و درست به نظر میرسد، همانطور که گلها در صبحگاه با شبنم تازه و سرحال میشوند.
گل بهشت برد رشک بر گل قالی
که فرش گشته همیشه درین خجسته حرم
هوش مصنوعی: گل بهشت به گل قالی غبطه میزند، زیرا گل قالی همیشه در این مکان مبارک و زیبا در کنار هم قرار دارد.
درو نشاط نماید چو شمع از فانوس
کند ز دور تماشا چو چشم نامحرم
هوش مصنوعی: در دل شاداب میشود مانند شمعی که از چراغ نور میگیرد، و از دور به تماشا میپردازد مانند چشمی که بیاجازه به نگاهی نامناسب مینگرد.
ز رشک باده ی روشن، فروغ مهر به تاب
ز شرم جام طلا، ماه نو زده پس خم
هوش مصنوعی: از حسادت به شراب روشن، نور عشق به تلوّن افتاده است و به خاطر شرم از جام طلایی، ماه نو پشت خاک را پنهان کرده است.
ستاده هر طرفی ساقیان سیمین ساق
به کف شراب چو در دست حوریان زمزم
هوش مصنوعی: ساقیان با جامهای نقرهای در هر سو ایستادهاند و در دستشان شراب است، همچون حوریان که مشغول سرو شراب زلال هستند.
فکنده چنگ درو دام صحبت از هر تار
رسانده عود به هر مغز سر، بخور نعم
هوش مصنوعی: او با نواختن چنگ، دام سخن را به دامان هر تار آن میافکند و با عود به تمام مغز و دلها نفوذ میکند. از این خوشی و لذت باید بهرهمند شد.
به جوش آمده از مستی بهار نشاط
چو بلبلان نواساز، مطربان با هم
هوش مصنوعی: به خاطر شادی و انرژی بهاری، مانند بلبلهایی که همراه با ساز و آواز میخوانند، همه با هم در حال جشن و سرور هستند.
پیاله دست برآورده از برای دعا
که تا به روز قیامت درین خجسته حرم،
هوش مصنوعی: کاسهای را برای دعا بالا آوردهام تا در این مکان مبارک، تا روز قیامت دوام داشته باشد.
بساط عیش و طرب چیده باد و خان در وی
نشسته همچو فریدون، فراز مسند جم
هوش مصنوعی: جشن و شادی برپا شده و در این جشن، کسی همچون فریدون، در جایگاه رفیع خود نشسته است.
چراغ انجمن دودمان مصطفوی
سحاب گلشن جود، آفتاب اوج کرم
هوش مصنوعی: چراغ مجلس فرزند مصطفی (پیامبر اسلام) مانند ابر بارانی است که به باغ سخاوت میتابد و مانند خورشید، بلندی و عظمت مهربانی را به نمایش میگذارد.
بلندمرتبه اسلام خان گردون قدر
که سرور عرب است و خدایگان عجم
هوش مصنوعی: اسلام خان، شخصیتی با مقام و جایگاه بالا است که به اندازه سرور عرب و بزرگان عجم ارزش و احترام دارد.
زهی ستوده خصالی که فطرت دو جهان
بود چو عقل نخستین به ذات تو توأم
هوش مصنوعی: آهی که تو به خاطر ویژگیهای ستودنیات دارای فطرتی هستی که در دو جهان وجود دارد، مانند عقل نخستین که با ذات تو همراه است.
به عقل و رای تو دایم زند زمانه مثل
به خاک پای تو گردون خورد همیشه قسم
هوش مصنوعی: زمانه همیشه به نظر و تصمیم تو وابسته است و مانند خاکی که زیر پای توست، بر گردون (آسمان) نیز قسم میخورد.
چو عشق، گوهر پاکت وسیله ی ایجاد
چو حسن، ذات شریفت خلاصه ی عالم
هوش مصنوعی: زمانی که عشق همچون یک گوهر ناب، وسیلهای برای آفرینش و ایجاد میشود، و زیبایی، ذات محترم تو، به نوعی به خلاصهی تمام عالم تبدیل میگردد.
به آستان تو خوش الفتی ست مردم را
مگر که بوده ز خاک درت گل آدم؟
هوش مصنوعی: در نزد تو، نزدیکی و انس برای مردم بسیار خوشایند است، مگر اینکه انسانی که از خاک درگاه تو برخاسته، از نسل آدم باشد.
شکست در صف دشمن فتد چو خیل نجوم
تو چون بلند کنی همچو صبح، تیغ دودم
هوش مصنوعی: اگر در برابر دشمن شکست بخوری، مانند ستارههای ریز در آسمان خواهی شد؛ اما اگر سلاح خود را به خوبی بلند کنی، مانند صبحی که به روشنی میرسد، پیروز خواهی شد.
ز بیم تیغ تو دشمن ز پهن دشت وجود
چو گردباد به یک پا گریخت تا به عدم
هوش مصنوعی: از ترس تیغ تو، دشمن مانند گردبادی از دشت وجود فرار کرد و به سوی عدم رفت.
سپند را ضرر از شعله نیست چون یاقوت
ز بس به عهد تو کوتاه گشت دست ستم
هوش مصنوعی: سپند آسیبی از آتش نمیبیند، چرا که مانند یاقوت به خاطر مدت کوتاهی که در کنار تو بوده، دست ستم کوتاه شده است.
به طرف دشت ز آرایش زمان تو شد
ز پنجه شانه کش موی آهوان ضیغم
هوش مصنوعی: به دشت زیبایی و زینت زمان، موی آهوان مانند شانهای که به آرامی کشیده میشود، به نرمی و زیبایی در هم آمیخته است.
پر هما که سعادت برند ازو مردم
کند به فرق عدوی تو کار تیغ دودم
هوش مصنوعی: پرندهای که خوشبختی را برای مردم به ارمغان میآورد، در مقابله با دشمنی تو، کارش با تیغ دودمان تو انجام میشود.
عجب نباشد اگر برق از سیاست تو
کند چو توسن بدچشم، از سیاهی رم
هوش مصنوعی: عجیب نیست اگر سیاست تو مانند برقی عمل کند، چون اسب بدچشم از تاریکی میگریزد.
چو بحر شعر ز کاغذ اگر سفینه کنند
ز حفظ تو نرسد آفتی به او از نم
هوش مصنوعی: اگر اشعار را مانند کشتیهایی بسازیم که در دریا قرار دارند، هیچ آسیبی از رطوبت و نم به آنها نخواهد رسید، به شرطی که تو را فراموش نکنیم.
به دستبوس تو در دست جم بود تشنه
عقیق دارد ازان در دهان خود خاتم
هوش مصنوعی: در انتظار دیدار تو، جمشید که به آب و انگشتری عقیق تشنه است، خاتمی را در دهان دارد.
چنان ز قدر تو آوازه ی بزرگان خفت
که گرد بالش نام شهان شده ست درم
هوش مصنوعی: به قدری نام و آوازه تو در میان بزرگان ریشه دوانده که حتی دور بالش، یاد و نام پادشاهان را به خود جذب کرده است.
در آن زمان که به پشت سمند برق نژاد
شوی به تیغ زنی همچو آفتاب علم،
هوش مصنوعی: در زمانی که بر اسب سریع و نیرومند سوار میشوی و همچون خورشید با شمشیری تیز و درخشان ظاهر میشوی،
ز شرم رزم تو آن روز رو نهان سازد
چو عکس آینه از صفحه صورت رستم
هوش مصنوعی: در روز رزم، به خاطر شرم و حیا، چهرهات را به گونهای پنهان میکند که مانند انعکاس آینه از چهره رستم دیده نمیشود.
سلیم به که برم دست بر دعا زین پس
که عجز کرد مرا در ثنای او ملزم
هوش مصنوعی: بهتر است که دست از دعا بردارم، زیرا ناتوانی من در وصف و ستایش او، مرا به این نتیجه رسانده است.
همیشه تا که ز نوروز گفتگو باشد
مدام تا که ز عید است نام در عالم
هوش مصنوعی: در هر زمانی که صحبت از نوروز باشد و جشن عید، نام آن در دنیا جاری و برقرار است.
چو زایران حرم از پی طواف آیند
به آستان تو نوروز و عید از پی هم
هوش مصنوعی: زمانی که زائران حرم برای طواف و زیارت میآیند، نوروز و عید نیز به دنبال آنها میآید و در آستان تو حاضر میشود.