شمارهٔ ۱۸ - ایضا در مدح خان مذکور
رسید کوکبه ی موکب همایون فال
سعادت دو جهانش چو سایه در دنبال
چه موکبی، که چو خیل ستاره نزدیک است
که آسمان به رهش چون زمین شود پامال
ز فوج کشتی لشکر، فضای لجه ی گنگ
بود سپهر کبودی درو هزار هلال
سحاب فیض به بنگاله گشت سایه فکن
به مدعای خود ای سبزه همچو سرو ببال
سپهرمرتبه، اسلام خان مهرضمیر
محیط دانش و فضل و جهان جاه و جلال
ز شوق مقدمش از جزر و مد خود دریا
به رود گنگ برآمد برای استقبال
به کام ز فیض قدوم او ماهی
شده زبان ز پی شکر ایزد متعال
سفینه کرد ازان جای گوهرش دریا
که هست کاسه ی چوبین، خزینه ی ابدال
برای مردم بنگاله کشتی او شد
هلال عید کزان ذوق می کنند اطفال
ز عهد او که بهار نشاط این چمن است
شد از شراب طرب، جام لاله مالامال
ز بس رسیده به پایان، غم گرفتاران
به پای فاخته شد طوق گردنش خلخال
سفینه از زرگل گشت گنج بادآورد
نثار بر رهش آرد ز باغ بس که شمال
به چشم روشن خود می خورد قسم خورشید
که مثل او به جهان کس ندیده ام تا حال
سپهر صدرنشین سجده می کند صد جا
گرش به مجلس خود جا دهد به صف نعال
به روزگار اثر کرده آنچنان لطفش
که شد ز تربیت شعله، نخل موم نهال
خورد ز خون نهنگ آب، شاخ مرجانش
در آن محیط که افتد ز تیغ او تمثال
ز برق شعله ی تیغش دل گداخته است
که چشمه چشمه روان است از عروق جبال
عنان او نتواند گرفت دست قضا
کمان او نتواند کشید رستم زال
خیال تیغش اگر بگذرد به خاطر شیر
شود دو نیم دلش همچو نقش پای غزال
گشاده ناصیه خلق او به دشمن و دوست
گره ندیده بر ابروی او کسی چو هلال
ز جوی تربیتش آب خورده همچون من
قلم که یافته سررشته ی سخن از نال
ز التفات هما نیست غیر ازین غرضی
که اره بر سر خصمش نهد ز سایه ی بال
به عهد او پی تعمیر خانه ی بلبل
به خاک بیزی صیاد، دام شد غربال
به روی صفحه گذارد چو کلک مشک آلود
چو صفر، حسن خطش دل برد ز نقطه ی خال
شگفت نیست که مرغ کباب را گردد
ز ابر تربیتش سبز همچو طوطی بال
اگر اشاره ی ابروی حفظ او باشد
کند محافظت آب چون زره غربال
به ناوکش نتوان راه ترکتازی بست
ازین چه سود که شد کوچه بند، ناف غزال
به جرم این که چو مستان به شب فغان می کرد
کشید شحنه ی عدلش ز پشت کوس دوال
غرض نبودی اگر مدح او، چو پروانه
چراغ آینه می سوخت طوطیان را بال
به بزم او ز پی رقص ذره و خورشید
نوای عیش به این قول سر کند قوال
زهی ز ابر کفت هر گیاه خشک، نهال
همای جود تو چون آفتاب زرین بال
به روزگار سلیمانی تو نیست عجب
به شیر مرغ اگر پرورش دهند اطفال
نسیم خلق تو گر بگذرد به دشت ختن
چو بیدمشک کند نافه گل ز شاخ غزال
غبار ز آینه خیزد چنان که ابر از آب
عروس طبع تو خواهد کند چو عرض جمال
کبوتری که گرفت از تو خط آزادی
بود چو برج کبوتر، به دام فارغ بال
مروت تو کند عذرخواهی از بلبل
در انجمن گل قالی اگر شود پامال
چنان به عهد تو شد رسم مهربانی عام
که می زنند به دیوانه چوب گل اطفال
به کشوری که درو حفظ توست، همچون ابر
ز جویبار توان آب برد در غربال
جواب دعوی صد خصم را دهد یک دم
زبان تیغ تو ای وای اگر نبودی لال
برای خوردن زخم تو خصم چون ماهی
ز استخوان تن خویش ساخته ست خلال
ثنا بس است سلیم، این زمان دعا سر کن
که اختصار سخن خوشتر است در همه حال
همیشه مرغ نگه تا ز آشیانه ی چشم
ز شوق دانه ی خال بتان گشاید بال
لباس هستی، یکرنگ نیستی بادا
حسود جاه ترا چون به روی زنگی خال
شمارهٔ ۱۷ - تعریف قصر خان مذکور و ستایش او: نشود خاک تا به روز شمارشمارهٔ ۱۹ - ایضا در مدح خان مذکور: رسید موسم نوروز و شد جهان خرم
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
رسید کوکبه ی موکب همایون فال
سعادت دو جهانش چو سایه در دنبال
هوش مصنوعی: در اینجا به توصیف ورود و شکوه یک شخصیت بزرگ و خوشبختی او پرداخته شده است. به این شرح: وقتی این شخصیت وارد میشود، جلال و شکوه او در تمام دنیا نمایان شده و سعادتش مانند سایهای همیشه در پی اوست.
چه موکبی، که چو خیل ستاره نزدیک است
که آسمان به رهش چون زمین شود پامال
هوش مصنوعی: این متن به زیبایی و عظمت یک کاروان اشاره میکند که مانند لشکری از ستارهها در حال حرکت است. به طوری که آسمان به خاطر این کاروان، به زمین نزدیک میشود و به نوعی زمین را زیر پا میگذارد. این تصویرسازی نشاندهنده قدرت و شکوه این کاروان است.
ز فوج کشتی لشکر، فضای لجه ی گنگ
بود سپهر کبودی درو هزار هلال
هوش مصنوعی: فوجی از کشتیها در کنار هم صف کشیده بودند و فضایی پر از راز و رمز در دریا وجود داشت. آسمان رنگی آبی و با هزار هلال در آن دیده میشد.
سحاب فیض به بنگاله گشت سایه فکن
به مدعای خود ای سبزه همچو سرو ببال
هوش مصنوعی: باران رحمت به بنگاله آمد، ای سبزه، مانند سرو به ادعای خود افتخار کن و سایه افکن.
سپهرمرتبه، اسلام خان مهرضمیر
محیط دانش و فضل و جهان جاه و جلال
هوش مصنوعی: اسلام خان، شخصیتی برجسته و سرشناس است که در عرصه علم و دانش و همچنین در زمینهی قدرت و عظمت اجتماعی، شناخته شده و مورد احترام قرار دارد.
ز شوق مقدمش از جزر و مد خود دریا
به رود گنگ برآمد برای استقبال
هوش مصنوعی: به خاطر شوق آمدن او، دریا به حالت جزر و مد خود، به سوی رود گنگ سرازیر شد تا او را استقبال کند.
به کام ز فیض قدوم او ماهی
شده زبان ز پی شکر ایزد متعال
هوش مصنوعی: به لطف حضور او، زندگی شیرینی مانند ماهی پیدا کرده است و زبانم برای سپاسگزاری از خداوند متعال به حرکت درآمده است.
سفینه کرد ازان جای گوهرش دریا
که هست کاسه ی چوبین، خزینه ی ابدال
هوش مصنوعی: کشتی (سفینه) به خاطر وجود مروارید، در آن دریا قرار دارد. اما در حقیقت، مانند یک کاسه چوبی است که گنجینهای از پیران و عارفان را در خود دارد.
برای مردم بنگاله کشتی او شد
هلال عید کزان ذوق می کنند اطفال
هوش مصنوعی: کشتی او برای مردم بنگاله مانند هلال عید است که بچهها از دیدن آن خوشحال میشوند.
ز عهد او که بهار نشاط این چمن است
شد از شراب طرب، جام لاله مالامال
هوش مصنوعی: از زمان او که بهار سرخوشی این باغ است، جام لاله از شراب شادمانی پر شده است.
ز بس رسیده به پایان، غم گرفتاران
به پای فاخته شد طوق گردنش خلخال
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه به انتها نزدیک شده، غم و اندوه افراد گرفتار به پای پرندهای چون فاخته چنان سنگینی کرده که گردن او را به طوق و خلخال تبدیل کرده است.
سفینه از زرگل گشت گنج بادآورد
نثار بر رهش آرد ز باغ بس که شمال
هوش مصنوعی: کشتی از طلا ساخته شد و گنجی که با باد آورده شده، بر سر راهش نثار میشود از باغی که در آن نسیم شمال وزیده است.
به چشم روشن خود می خورد قسم خورشید
که مثل او به جهان کس ندیده ام تا حال
هوش مصنوعی: به چشم روشن خودم قسم میخورم که تا به حال هیچ کس را در جهان به مانند او ندیدهام.
سپهر صدرنشین سجده می کند صد جا
گرش به مجلس خود جا دهد به صف نعال
هوش مصنوعی: آسمان بلند به نشانهٔ احترام در چندین مکان فروتنانه سجده میکند، اگر به او اجازه ورود به جمع خلقت را بدهد و در صف بندگان قرار گیرد.
به روزگار اثر کرده آنچنان لطفش
که شد ز تربیت شعله، نخل موم نهال
هوش مصنوعی: زمان به قدری برکات و مهربانیهای خود را نشان داده است که مانند یک نخل در حال رشد، از تربیتی که دیده، به شعلهای از لطافت و طراوت بدل شده است.
خورد ز خون نهنگ آب، شاخ مرجانش
در آن محیط که افتد ز تیغ او تمثال
هوش مصنوعی: در آن محیطی که آب به رنگ خون نهنگ درمیآید، شاخ مرجان چگونه میتواند جان بگیرد و از تیغ او تصویری به وجود آورد؟
ز برق شعله ی تیغش دل گداخته است
که چشمه چشمه روان است از عروق جبال
هوش مصنوعی: دل از درخشش تیز و خنک تیغش به شدت میتپد و احساس گرما میکند؛ به گونهای که در دل کوهها، آبها به آرامی در حال جریان هستند.
عنان او نتواند گرفت دست قضا
کمان او نتواند کشید رستم زال
هوش مصنوعی: هیچ کس نمیتواند بر سرنوشت خود تسلط پیدا کند و هیچکس نمیتواند به زور بازو و قدرت خود رستم زال را به چالش بکشد.
خیال تیغش اگر بگذرد به خاطر شیر
شود دو نیم دلش همچو نقش پای غزال
هوش مصنوعی: اگر تصور کنیم که تیغ او (یا ضربه او) به ذهن برسد، دلش مانند پای غزال به دو نیم تقسیم میشود و همچون یک تصویر میماند. این نشاندهنده تاثیر عمیق و دردناک آن خیال بر دل اوست.
گشاده ناصیه خلق او به دشمن و دوست
گره ندیده بر ابروی او کسی چو هلال
هوش مصنوعی: چهرهاش به قدری زیباست که هر کسی در برابر او احساس کوچکی میکند، نه تنها دشمنان، بلکه دوستانش نیز به روشنی و جذابیت او پی نمیبرند. ابروی او همچون هلال ماه، دلفریب و خاص است و هیچ کس نمیتواند نظارهاش کند.
ز جوی تربیتش آب خورده همچون من
قلم که یافته سررشته ی سخن از نال
هوش مصنوعی: از جوی تربیت سیراب شده، مانند من که قلمی هستم که با نغمههای جانسوز، هنر سخنگویی را آموختهام.
ز التفات هما نیست غیر ازین غرضی
که اره بر سر خصمش نهد ز سایه ی بال
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به این نکته اشاره دارد که تنها هدف از توجه و عنایت، این است که دشمن را به هلاکت برساند و بر او چیره شود. به نوعی، قدرت و توانایی شاعر را در کنترل اوضاع و به خطر انداختن خصم نشان میدهد.
به عهد او پی تعمیر خانه ی بلبل
به خاک بیزی صیاد، دام شد غربال
هوش مصنوعی: به خاطر پیمان او، بلبل به ترمیم خانهاش مشغول است و صیاد در حالی که دامش را با خاک رنگ میکند، جستجو میکند.
به روی صفحه گذارد چو کلک مشک آلود
چو صفر، حسن خطش دل برد ز نقطه ی خال
هوش مصنوعی: وقتی که قلمی با جوهر تیره بر صفحه قرار میگیرد و مانند عدد صفر میشود، زیبایی خط او دلها را از نقطهی خال میرباید.
شگفت نیست که مرغ کباب را گردد
ز ابر تربیتش سبز همچو طوطی بال
هوش مصنوعی: تعجبی ندارد که مرغ کباب، به سبب پرورشش، پرهایش سبز و زیبا مانند طوطی باشد.
اگر اشاره ی ابروی حفظ او باشد
کند محافظت آب چون زره غربال
هوش مصنوعی: اگر ابروی محبوب نشانهای از حفظ و نگهداری او باشد، حتی آب نیز مانند زرهای که با دقت غربال شده است، تحت حفاظت قرار میگیرد.
به ناوکش نتوان راه ترکتازی بست
ازین چه سود که شد کوچه بند، ناف غزال
هوش مصنوعی: راحتی در کنترل و هدایت تیر و کمان وجود ندارد، زیرا اگر مسیر را به درستی نداشته باشیم، به چه دردی میخورد که این مسیر مسدود شده باشد، مانند بند ناف غزال که نمیتوان به راحتی از آن استفاده کرد.
به جرم این که چو مستان به شب فغان می کرد
کشید شحنه ی عدلش ز پشت کوس دوال
هوش مصنوعی: به خاطر این که مانند مستان در شب فریاد میزدم، نگهبان عدالت او مرا از پشت لبهی تازیانهاش مورد مؤاخذه قرار داد.
غرض نبودی اگر مدح او، چو پروانه
چراغ آینه می سوخت طوطیان را بال
هوش مصنوعی: اگر هدف از ستایش او نبود، پروانه مانند آتش چراغ میسوزد و طوطیها را بال میزند.
به بزم او ز پی رقص ذره و خورشید
نوای عیش به این قول سر کند قوال
هوش مصنوعی: در محفل او، جشنی برپا است که توسط ذره و خورشید به نمایش درآمده و صدای شادی و سرور به گوش میرسد.
زهی ز ابر کفت هر گیاه خشک، نهال
همای جود تو چون آفتاب زرین بال
هوش مصنوعی: بسیار خوب است که از ابر بخار و رطوبت گیاهان خشک جان بگیرد. نهال بخشش تو مانند خورشید طلایی به آنها جان میبخشد.
به روزگار سلیمانی تو نیست عجب
به شیر مرغ اگر پرورش دهند اطفال
هوش مصنوعی: در زمان سلیمان هیچ چیز عجیبی نیست اگر بچهها را مانند مرغ شیری تربیت کنند.
نسیم خلق تو گر بگذرد به دشت ختن
چو بیدمشک کند نافه گل ز شاخ غزال
هوش مصنوعی: وقتی نسیم خوشایند وجود تو از دشت ختن عبور کند، مانند بیدمشک، عطر گل را از شاخ غزال پخش میکند.
غبار ز آینه خیزد چنان که ابر از آب
عروس طبع تو خواهد کند چو عرض جمال
هوش مصنوعی: گرد و غبار از روی آینه بلند میشود، مانند اینکه ابر از آب به وجود میآید. زیبایی و جذابیت تو به مانند عروسی است که میخواهد خود را به نمایش بگذارد.
کبوتری که گرفت از تو خط آزادی
بود چو برج کبوتر، به دام فارغ بال
هوش مصنوعی: کبوتری که نشانهای از آزادی را از تو دریافت کرده بود، مانند برج کبوتران، در دام گرفتار شد و نتوانست پرواز کند.
مروت تو کند عذرخواهی از بلبل
در انجمن گل قالی اگر شود پامال
هوش مصنوعی: اگر در جمع گلها، پرندهای مثل بلبل بر روی فرش گلها پا بگذارد و گلها را خراب کند، مروت و جوانمردی تو ایجاب میکند که از او عذرخواهی کنی.
چنان به عهد تو شد رسم مهربانی عام
که می زنند به دیوانه چوب گل اطفال
هوش مصنوعی: به نحوی شده که محبت و وفاداری به وعدهات به اندازهای افزایش یافته که حتی کودکان هم به دیوانهها محبت میکنند و به آنها با چوب گل میزنند.
به کشوری که درو حفظ توست، همچون ابر
ز جویبار توان آب برد در غربال
هوش مصنوعی: به سرزمینی که در آن از تو به خوبی مراقبت میشود، مانند ابر که نمیتواند آب را از جویبار در غربال نگه دارد.
جواب دعوی صد خصم را دهد یک دم
زبان تیغ تو ای وای اگر نبودی لال
هوش مصنوعی: زبان تیغ تو به تنهایی میتواند در یک لحظه به تمام دعواها و اعتراضات پاسخ دهد، افسوس که اگر این زبان نبود، در برابر دشمان خاموش و بیصدا میماندی.
برای خوردن زخم تو خصم چون ماهی
ز استخوان تن خویش ساخته ست خلال
هوش مصنوعی: منظور این است که دشمن برای آسیب رساندن به تو، به مانند ماهی که از استخوانهای خود خلال میسازد، از وجود خویش بهره میبرد و به خود آسیب میزند. به عبارت دیگر، او برای اینکه به تو صدمه بزند، از چیزهایی قربانی میکند که خود نیز به آنها وابسته است.
ثنا بس است سلیم، این زمان دعا سر کن
که اختصار سخن خوشتر است در همه حال
هوش مصنوعی: ستایش بس است، حالا وقت دعاست. زیرا کوتاه سخن گفتن در هر شرایطی بهتر است.
همیشه مرغ نگه تا ز آشیانه ی چشم
ز شوق دانه ی خال بتان گشاید بال
هوش مصنوعی: همیشه مراقب باش و چشم به راه باش تا از شوق زیبایی معشوق بپرستی و پرواز کنی.
لباس هستی، یکرنگ نیستی بادا
حسود جاه ترا چون به روی زنگی خال
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که لباس زندگی و وجود ما همیشه یکدست و یکنواخت نیست و ممکن است ما را از درون دچار حسادت یا کینه کند، به ویژه وقتی که زیبایی یا خصوصیات خاصی داریم که دیگران را تحت تأثیر قرار میدهد. به عبارت دیگر، در زندگی، گاهی اوقات با چالشها و حسادتهایی مواجه میشویم که ناشی از ویژگیهای برجستهمان است.