شمارهٔ ۱۷ - تعریف قصر خان مذکور و ستایش او
نشود خاک تا به روز شمار
همچو خورشید، پنجه ی معمار
که عجب رونقی به عالم داد
زین همایون بنای فیض آثار
کرده برگ شکوفه ی باغش
باد را همچو ابر، گوهربار
بس که سامان خرمی دارد
از نم ابر فیض این گلزار،
گم شود در میان سبزه، اگر
نشود بوی گل به باد سوار
در فضایش ز بس که کیفیت
می زند جوش از نسیم بهار،
همچو مستان به هر خیابانش
صبح از پی کشان برد دستار
نبرد ره به این چمن، هرچند
در همه کوچه ای دویده غبار
سبد گلفروش را ماند
خانه ی بلبلان این گلزار
شاخ زنبق که مشرف گل اوست
دارد از غنچه در میان طومار
جوی آبی ست سایه ی سروش
که گذشتن ازان بود دشوار
زین لطافت که هست با خاکش
افتدش رخنه ای چو بر دیوار،
در زمان همچو چاک جامه ی گل
باغبان دوزدش به سوزن خار
در بنای عمارتش، گویی
آینه جای خشت رفته به کار
گوهر شبچراغ برده درو
روشنایی ز مهره ی دیوار
دارد از ابر فیض در همه فصل
پشت بامش هوای روی بهار
از صفا بس که گشته عکس پذیر
این طربخانه را در و دیوار،
شده از کثرت نظارگیان
همچو آیینه خانه، صورت کار
بود از نکهت گل قالی
روزنش ناف آهوی تاتار
در فضایش که رشک فردوس است
پای غم کوته است همچون مار
در حریمش چو پا نهی، بینی
مردمی ها ز صورت دیوار
کی نسیمی قدم نهاد درو
که به تعظیم برنخاست غبار
بس که رنگینی جهان جمع است
در فضایش چو ساحت گلزار،
به تماشا چو پا نهاده درو
یافته رنگ رفته را بیمار
گفته هردم درو به یکدیگر
نقش قالی و صورت دیوار،
که درین گلشن بهشت آیین
باد گسترده تا به روز شمار،
بزم اسلام خان که ساغر جم
نیست آنجا قبول دردی خوار
آن که شد در بهار تربیتش
قابل کار و بار، دست چنار
آن هزبرافکنی که از جرأت
بودش روز جنگ، روز شکار
شد ازو زهره ی نهنگان آب
تلخ ازان است آب دریابار
کوه چون سنگ پشت، سردزدد
هرگه افروخت تیغ برق آثار
در تن اوست حلقه های زره
چشمه سار دیار رستمدار
خوشی دور عدل او افکند
سایه تا بر جهان چو ابر بهار،
نعره ی شیر شد غزالان را
از نیستان صدای موسیقار
در صلاح جهان عدالت او
سرکشی خوش ندارد از اشرار
باغبان چمن بود دلگیر
از درختان شاخ بر دیوار
از کف او به بحر آشوب است
موج خود را ازان کشد به کنار
دشمنش را رهی که در پیش است
میل فرسنگ اوست لوح مزار
بس که امنیت از عدالت او
پاسبان شد به کوچه و بازار،
خال خوبان، نشیمن خود را
همچو هندو ز خط کشیده حصار
گوهر گوشوار خصمش نیست
همچو ضحاک، غیر بیضه ی مار
طوطیان را ز لذت مدحش
می کند کار نیشکر، منقار
سفره ی نعمتش به صفه ی فیض
آسمانی ست با زمین هموار
گردباد از نهیب تمکینش
خشک گردد به جای خود چو منار
بار سنگین حلم او به زمین
کرده کوهان کوه را هموار
در بهار عدالتش که کسی
جز ستمکر نمی کشد آزار،
داغ ها شد ز بس نصیب پلنگ
لاله بی داغ روید از کهسار
ای ز قانون مهربانی تو
نقش بالین، طیب هر بیمار
نام گل هرکه بی رضای تو برد
شد چو ماهی زبان او پرخار
چه عجب گر حسود بزم ترا
ندهد گردش جهان آزار
شد ز همواری خرابه ی او
سیل چون موج بوریا هموار
سرورا! از پی دعای تو کرد
بر زبان قلم دو قطعه گذار
تا درین چارباغ عقل فریب
بود از قصر آفتاب آثار
این بنا را که روضه ی خلد است
چون هما باد سایه ات معمار
تا دلیران به دلربایی خصم
کاکل سر کنند زلف عقار
باد در پیش پیش خیل ظفر
نیزه ی مردافکنت سردار
شمارهٔ ۱۶ - ایضا در مدح خان مشارالیه: نماز شام که خورشید ازین سرای سرورشمارهٔ ۱۸ - ایضا در مدح خان مذکور: رسید کوکبه ی موکب همایون فال
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نشود خاک تا به روز شمار
همچو خورشید، پنجه ی معمار
هوش مصنوعی: خاک تا زمانی که روز به شمار میآید، به مانند خورشید، نمیتواند دست معمار را بگیرد.
که عجب رونقی به عالم داد
زین همایون بنای فیض آثار
هوش مصنوعی: چه رونق شگفتانگیزی به جهان بخشید این بنای باعظمت که شامل برکات و آثار ارزشمند است.
کرده برگ شکوفه ی باغش
باد را همچو ابر، گوهربار
هوش مصنوعی: باد، برگهای شکوفههای باغش را مانند ابر، پربرکت و پر از گوهر آراسته است.
بس که سامان خرمی دارد
از نم ابر فیض این گلزار،
هوش مصنوعی: این گلزار بهقدری زیبا و سرسبز است که از بارش باران و نیکیهای آسمانی، سامان و ترتیب خاصی پیدا کرده است.
گم شود در میان سبزه، اگر
نشود بوی گل به باد سوار
هوش مصنوعی: اگر عطر گل به نسیم بر نگردد، در دل سبزهها گم میشود.
در فضایش ز بس که کیفیت
می زند جوش از نسیم بهار،
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و لطافت فضای بهاری، نسیم بهاری به شدت شور و شوقی را به وجود میآورد.
همچو مستان به هر خیابانش
صبح از پی کشان برد دستار
هوش مصنوعی: مانند مردان مست، با شوق و اشتیاق در هر خیابان، صبحها مانند یک گام به جلو، دستار را به همراه خود میبریم.
نبرد ره به این چمن، هرچند
در همه کوچه ای دویده غبار
هوش مصنوعی: هرچند که در تمام کوچهها غبار نشسته، اما نبرد هنوز به این باغ نرسیده است.
سبد گلفروش را ماند
خانه ی بلبلان این گلزار
هوش مصنوعی: سبد گلفروش به زیبایی و شادابی خانهی بلبلان در این باغ شباهت دارد.
شاخ زنبق که مشرف گل اوست
دارد از غنچه در میان طومار
هوش مصنوعی: شاخ زنبق که بر فراز گلش قرار دارد، از میان غنچهای مانند طوماری را به نمایش گذاشته است.
جوی آبی ست سایه ی سروش
که گذشتن ازان بود دشوار
هوش مصنوعی: جوی آبی وجود دارد که سایهی فرشتهای بر آن افتاده است و عبور از آن بسیار سخت و دشوار است.
زین لطافت که هست با خاکش
افتدش رخنه ای چو بر دیوار،
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و لطافت خاک اشاره دارد و میگوید که این لطافت میتواند به سادگی آسیب ببیند یا دچار نقص شود، همانطور که دیواری ممکن است با گذر زمان ترک بردارد. در واقع، زیبایی و ظرافت همواره در معرض خطر آسیب و تغییر هستند.
در زمان همچو چاک جامه ی گل
باغبان دوزدش به سوزن خار
هوش مصنوعی: در زمانهای که همچون چاکی در لباس گل، باغبان با سوزن خاری آن را میدوزد.
در بنای عمارتش، گویی
آینه جای خشت رفته به کار
هوش مصنوعی: در ساخت این بنا، به نظر میرسد که به جای آجر، از آینه استفاده شده است.
گوهر شبچراغ برده درو
روشنایی ز مهره ی دیوار
هوش مصنوعی: در اینجا به نوعی میگوید که نوری که از شب چراغ میتابد، همچون جواهر است و این نور به دلیل دیوارهایی که مهرههای آن ساخته شدهاند، درخشندگی خاصی پیدا کرده است. به عبارتی دیگر، زیبایی و روشنی این نور ناشی از ساختار و زمینهای است که در آن قرار گرفته است.
دارد از ابر فیض در همه فصل
پشت بامش هوای روی بهار
هوش مصنوعی: باران رحمت از ابرها به زمین میبارد و در هر فصل، پشت بام خانهاش حس و هوای بهار را احساس میکند.
از صفا بس که گشته عکس پذیر
این طربخانه را در و دیوار،
هوش مصنوعی: این طربخانه به قدری شاداب و سرزنده شده که دیوارها و درهایش هم بازتاب شادی و زیبایی را نشان میدهند.
شده از کثرت نظارگیان
همچو آیینه خانه، صورت کار
هوش مصنوعی: به دلیل حضور زیاد تماشاگران، وضع و حال اینجا مانند یک خانه آینهای شده است.
بود از نکهت گل قالی
روزنش ناف آهوی تاتار
هوش مصنوعی: در یکی از روزهای بهاری، بوی دلکشی از گلها در فضا پیچیده و زیبایی فرشها به گونهای است که مانند روزنهای ناگهان جلوهگری میکند، همانند زیبایی یک آهوی تاتار.
در فضایش که رشک فردوس است
پای غم کوته است همچون مار
هوش مصنوعی: فضای این مکان به قدری زیبا و دلانگیز است که غم و اندوه نمیتواند در آنجا دوام بیاورد و به سرعت از بین میرود، مانند ماری که در جایی تنگ و گرفتار شده باشد.
در حریمش چو پا نهی، بینی
مردمی ها ز صورت دیوار
هوش مصنوعی: اگر به حریم او قدم بگذاری، مردمی را میبینی که در ظاهر دیوارها پنهان شدهاند.
کی نسیمی قدم نهاد درو
که به تعظیم برنخاست غبار
هوش مصنوعی: وقتی نسیم خنکی وارد آنجا شد، غبار به احترامش برنخاست.
بس که رنگینی جهان جمع است
در فضایش چو ساحت گلزار،
هوش مصنوعی: جهان به خاطر زیبایی و رنگارنگیاش مانند یک باغ گل است که همه چیز در آن به زیبایی جمع شده و جلوهگری میکند.
به تماشا چو پا نهاده درو
یافته رنگ رفته را بیمار
هوش مصنوعی: وقتی که در میان تماشا ایستادهای، به رنگهای کمرنگ و محو شدهای که در چهرهات وجود دارد پی میبری و این موضوع تو را نگران میکند.
گفته هردم درو به یکدیگر
نقش قالی و صورت دیوار،
هوش مصنوعی: همواره در دل هم باهم نقش زیبای قالی و تصویر دیوار را نشان میدهند.
که درین گلشن بهشت آیین
باد گسترده تا به روز شمار،
هوش مصنوعی: در این گلستان بهشتی، بادی میوزد که روزها را به شمارش میآورد.
بزم اسلام خان که ساغر جم
نیست آنجا قبول دردی خوار
هوش مصنوعی: در محفل اسلام خان، جایی برای نوشیدن نیست و درد و غم به خوبی درک میشود.
آن که شد در بهار تربیتش
قابل کار و بار، دست چنار
هوش مصنوعی: کسی که در بهار سنین خود آموزش و تربیت خوبی دیده، به مرحلهای از موفقیت و کارآیی میرسد که شایستگی انجام امور مهم و مؤثر را دارد.
آن هزبرافکنی که از جرأت
بودش روز جنگ، روز شکار
هوش مصنوعی: شخصی که در طول نبرد و شکار جسارت و شجاعت زیادی از خود نشان میدهد، در واقع همان کسی است که در مواجهه با دشواریها و چالشها به خوبی عمل میکند.
شد ازو زهره ی نهنگان آب
تلخ ازان است آب دریابار
هوش مصنوعی: از آنجا که زهرهی نهنگان به تلخی است، آب دریا نیز بر همین اساس تلخ و غیرقابل نوشیدن میشود.
کوه چون سنگ پشت، سردزدد
هرگه افروخت تیغ برق آثار
هوش مصنوعی: کوه مانند سنگی است که همیشه خنک است و هرگاه شمشیر برق چمک میزند، آثار آن را نمایان میکند.
در تن اوست حلقه های زره
چشمه سار دیار رستمدار
هوش مصنوعی: در بدن او حلقههای زره وجود دارد که نشانهای از سرزمین پربرکت و خرم است.
خوشی دور عدل او افکند
سایه تا بر جهان چو ابر بهار،
هوش مصنوعی: خوشبختی و سعادت با عدالت او روشن شده و مانند ابرهای بهاری بر روی زمین سایه میافکند.
نعره ی شیر شد غزالان را
از نیستان صدای موسیقار
هوش مصنوعی: صدای ساز موسیقی مانند نعره شیر، غزالها را از نیستان به وحشت انداخته است.
در صلاح جهان عدالت او
سرکشی خوش ندارد از اشرار
هوش مصنوعی: در اصلاحات جهانی، عدالت به سرکشی و شورش از سوی بدکاران نیازی ندارد.
باغبان چمن بود دلگیر
از درختان شاخ بر دیوار
هوش مصنوعی: باغبان که به مراقبت از چمن مشغول بود، از درختانی که شاخههایشان به دیوار تکیه داده شده بود ناراحت و دلگیر شده است.
از کف او به بحر آشوب است
موج خود را ازان کشد به کنار
هوش مصنوعی: او در شرایط پرآشوب و بینظمی، به نوعی تسلط دارد و میتواند وضعیت را کنترل کرده و به سمت آرامش هدایت کند.
دشمنش را رهی که در پیش است
میل فرسنگ اوست لوح مزار
هوش مصنوعی: دشمن او را راهی که پیش رو دارد، مسافت بسیار دوری از او جدا کرده است.
بس که امنیت از عدالت او
پاسبان شد به کوچه و بازار،
هوش مصنوعی: به خاطر عدالت او، امنیت در کوچهها و بازارها برقرار شده است.
خال خوبان، نشیمن خود را
همچو هندو ز خط کشیده حصار
هوش مصنوعی: زیباییهای دلنشین و جذاب، مانند هندوها که با خطوطی زیبا دور خود را میکشند، مرز و حریمی دارند.
گوهر گوشوار خصمش نیست
همچو ضحاک، غیر بیضه ی مار
هوش مصنوعی: گوشوارهای که او دارد، مانند گوشوارههای ضحاک نیست، چون فقط تخممرغی از مار است.
طوطیان را ز لذت مدحش
می کند کار نیشکر، منقار
هوش مصنوعی: طوطیان از شیرینی نیشکر به خاطر ستایش او لذت میبرند.
سفره ی نعمتش به صفه ی فیض
آسمانی ست با زمین هموار
هوش مصنوعی: سفرهی نعمت او در فضایی از برکات آسمانی گسترده شده و با زمین هموار و راحت است.
گردباد از نهیب تمکینش
خشک گردد به جای خود چو منار
هوش مصنوعی: باد شدید، به خاطر قدرت و تسلط او، به قدری طاقتفرسا میشود که مانند یک منار در جای خود ثابت و خشک میماند.
بار سنگین حلم او به زمین
کرده کوهان کوه را هموار
هوش مصنوعی: بار سنگین صبر و بردباری او زمین را نرم کرده به طوری که حتی بر روی کوهها هم سطح شده است.
در بهار عدالتش که کسی
جز ستمکر نمی کشد آزار،
هوش مصنوعی: در بهار عدالت، هیچکس جز ستمگران آزار نمیبیند.
داغ ها شد ز بس نصیب پلنگ
لاله بی داغ روید از کهسار
هوش مصنوعی: داغها به خاطر ناملایمات و سختیهایی که بر زندگی پلنگ آمده، بسیار شده است. اما گل لاله بدون داغ و آسیب، از کوهها میروید.
ای ز قانون مهربانی تو
نقش بالین، طیب هر بیمار
هوش مصنوعی: تو به عنوان نمونهای از مهربانی، مانند آرامشی برای هر بیمار هستی.
نام گل هرکه بی رضای تو برد
شد چو ماهی زبان او پرخار
هوش مصنوعی: هر کسی که بدون اجازه و رضایت تو نام گل را بر زبان بیاورد، مانند ماهی است که زبانش پر از خار شده است.
چه عجب گر حسود بزم ترا
ندهد گردش جهان آزار
هوش مصنوعی: عجیب است اگر حسودان اجازه ندهند که دنیای تو به آرامش نرسد و در بزم تو خللی وارد نکنند.
شد ز همواری خرابه ی او
سیل چون موج بوریا هموار
هوش مصنوعی: خانه ویران او به یکباره دچار طغیانی شد، مانند لایهای صاف که بر روی آب نازک قرار دارد.
سرورا! از پی دعای تو کرد
بر زبان قلم دو قطعه گذار
هوش مصنوعی: ای سرور! به خاطر دعای تو، قلم دو قطعه از شعر را بر زبان آورد.
تا درین چارباغ عقل فریب
بود از قصر آفتاب آثار
هوش مصنوعی: در این باغ بزرگ عقل، به نظر میرسد که نشانههایی از قصر آفتاب وجود دارد.
این بنا را که روضه ی خلد است
چون هما باد سایه ات معمار
هوش مصنوعی: این ساختمان که بهشتی است، مانند پرندهای که در آسمان پرواز میکند، سایهات را بر این بنا میاندازد، مانند معمار آن.
تا دلیران به دلربایی خصم
کاکل سر کنند زلف عقار
هوش مصنوعی: دلیران با فریب و زیبایی دشمن، موی خود را به بازی میگیرند و به دلبری میپردازند.
باد در پیش پیش خیل ظفر
نیزه ی مردافکنت سردار
هوش مصنوعی: باد به عنوان نمادی از پیروزی و موفقیت در مقابل لشکر و فرمانده قوی و لایق قرار دارد. این تصویر به نوعی نشاندهندهی حرکت یا جابجایی است که در پیروزی و موفقیت در نبرد حاصل میشود.