گنجور

شمارهٔ ۱۵ - در مدح اسلام خان و توصیف قصر او

شد بهار و زین حصار نیلگون کرد انتخاب
از پی بزم شرف، برج حمل را آفتاب
گل شکفت، از رخ نقاب گلستان برداشتند
بر جهان شد رازهای خاک، روشن تر ز آب
بر سمند باد، سوی بوستان آمد بهار
هر طرف افتاده گل های پیاده در رکاب
سیل چون خیل عرب گردید در وادی روان
اشتران سرخ کوهانش ز موج اندر شتاب
از پی تعمیر این ویرانه ی دیرین اساس
ابر شد معمار و برق او را به کف زرین طناب
از فروغ لاله و گل کز کنار جو شکفت
شد چو برگ غنچه رنگین، پرده ی چشم حباب
قتل عاشق کی نهان ماند که از فیض هوا
گل کند بر روی آتش قطره ی خون کباب
مشت خاشاکی نمی یابد که تعمیرش کند
خانه ی بلبل شد از معموری گلشن خراب
رنگ همچون دایه ی بی مهر در شیرش نماند
صبح صادق ریخت از شبنم ز بس در شیر آب
مصحف گل را به می خواران فرستاد آن که او
از پر پروانه داد آتش پرستان را کتاب
عالم از بس باصفا شد، آسمان چون عاشقان
می فرستد نامه سوی خاک از تیر شهاب
آتش گل در گلستان کرده از اعجاز حسن
همچو مرغان بهشتی زنده بلبل را کباب
بس که شادابی فزون شد باغ را از هر نسیم
رنگ گل در موج می آید چو در ساغر شراب
تکیه بر گلبن کند هر لحظه چون مستان نسیم
غوطه در دریا زند هردم چو مرغابی سحاب
خیره گردد از فروغش دیده ی نظارگی
برگ گل گویی بود آیینه ای در آفتاب
هر نفس عاشق ز دامان خود از فیض هوا
در میان پاره های دل کند گل انتخاب
نوعروسان چمن، مشاطه ی هم گشته اند
خوش تماشایی ست دیگر در کنار جوی آب
سبزه سازد عکس خود را وسمه ی ابروی موج
لاله داغ خویشتن را سرمه ی چشم حباب
گشت بال افشان ز بس هر مرغی از ذوق هوا
از پر مرغابیان شد بالش پر هر حباب
گوهرافشان شد چو دست جود صاحب بر جهان
خوب بیرون آمد آخر ابر نیسانی ز آب
تربیت پرورده ی شاه جهان، اسلام خان
عیسی گردون سوار و آفتاب مه رکاب
از برای بزم قدر او قضا چون مطربان
تار بر عود فلک می بندد از سیم شهاب
شد جهان همچون درون بیضه امن آباد کبک
زان که در عهدش بجز ناخن نمی گیرد عقاب
چندبار منت جود گران سنگش کشد؟
خاک بر سر می کند از دست او فیل سحاب
ز انتقام عدل او ترسم به جرم خون عشق
حسن، آزادی نبیند هرگز از بند نقاب
شد لطیف از بس که در عهدش مزاج روزگار
تیغ نتواند در آتش خورد آب بی گلاب
چون به عهدش بگذرد نخجیر در یاد پلنگ
از دهان او روان گردد چو شیرحوض، آب
ای جوان بختی که از آسایش ایام تو
خوابگاه کبک باشد سایه ی بال عقاب
می توان دانست از رنگش، که روزی دیده است
آتش خشم ترا یاقوت زرد آفتاب
تا ترا دولت سرا گردیده، می بوسد سپهر
آستان خانه ی زین ترا، یعنی رکاب
مرحبا از شعله پیکر توسنت کز چابکی
برق پیش او گران خیز است با چندین شتاب
باد رفتاری که هرگه گرم جولان می شود
می جهد برق از همه اعضای او همچون شهاب
چست در چابک دویدن چون نسیم صبحگاه
تند در منزل بریدن همچو تیغ آفتاب
از صفیر خواب مخمل چون کبوتر در سماع
از نسیم دامن زین همچو آتش در شتاب
سنگ را مغزش پریشان می شود همچون شرار
کاسه ی سم را زند چون بر سر او از عتاب
نیست فرقی، بلکه یک ران چرب تر باشد هنوز
کوه را سنجید با خود چون ترازوی رکاب
جلوه ی او از برای آن که آساید سوار
افکند در خانه ی زینش ز مخمل فرش خواب
دامن صحرا ز خون صید گردد لاله زار
در شکار انداختن چون پای آری در رکاب
ترکش پرتیر، تابان از کمر خورشیدوار
تیغ آتشبار از کف برق زن همچون سحاب
آشکارا از شکنج آستین زرین کمند
آنچنان کز موج دریابار، عکس آفتاب
چون حباب از طبل بازت دم زند در جویبار
رم دهد مرغابیان موج را از روی آب
شاهبازی کان به معنی مرغ دست آموز توست
یارب از جنس چه مرغ او را توان کردن حساب
چشم او چشم کبوتر، رنگ او رنگ تذرو
بال او بال همای و چنگ او چنگ عقاب
شاه مرغان است و کوس شاهی او طبل باز
باز صبح است و بود رنگ زر او آفتاب
کبک را شهپر اگرچه تیر روی ترکش است
می کند پرتاب، هرگه بیندش، از اضطراب
موج همچون دام پیچد بر پر مرغابیان
افتد از بال و پر او عکس اگر در جوی آب
چون گشاید بال در پرواز، گو نظاره کن
گر ندیده کس به روی سینه ی خوبان کتاب
می توان گفتن که مرغ روح چنگیز است او
نیستش از بس ز قتل عام مرغان اجتناب
صاحبا! در گلشن مدح تو آن نوبلبلم
کز وجودم یافت گلزار معانی آب و تاب
می روم هرگه فرو، ز اندیشه ی مدحت به خویش
عرش گردد جلوه گاهم چون دعای مستجاب
یک نوازش کن مرا، وان گه ببین طرز سخن
پخته ناید میوه تا گرمی نبیند زآفتاب
کار بابخت است و طالع، ورنه خود از بهر چیست
عالمی از لطف تو معمور و حال من خراب
ذره ام، از خاک می باید مرا برداشتن
نیست مفت این سربلندی، آفتابی، آفتاب!
قافیه تکرار شد، خفاش طبعان بشنوید
آفتاب و آفتاب و آفتاب و آفتاب
باز سر برزد به وصف قصر گردون رفعتت
مطلعی از مشرق اندیشه ام چون آفتاب
مرحبا ای قصر گردون پایه ی عالی جناب
ای تو عرش و ساکنان در تو دعای مستجاب
برج برج این حصار نیلگون را گشته است
شاه برجی مثل تو کم دیده چشم آفتاب
پی نبرده هیچ کس بر پایه ی معراج تو
افکند تیری به تاریکی خرد همچون شهاب
برفراز بام تو، خورشید باشد در مثل
همچو زرین نقطه بر بالای بیت انتخاب
در هوای فیض بخش ساحتت نبود عجب
همچو طوطی سبز اگر گردد پر مرغ کباب
بحری و گوهر به دامان برده از تو نیک و بد
کوهی و نشنیده هرگز سایلی از تو جواب
از بلندی، طاق ایوان فلک بنیاد تو
سایه افکن گشته چون مد الف بر آفتاب
کار خاک از نسبت قدرت ز بس بالا گرفت
آسمان گوید همی یالیتنی کنت تراب
باد در صحن تو دایم در طرب اسلام خان
کامران و کامجوی و کام بخش و کامیاب
باشد از فیض قدوم او حریمت را شرف
تا کند بیت الشرف برج حمل را آفتاب

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شد بهار و زین حصار نیلگون کرد انتخاب
از پی بزم شرف، برج حمل را آفتاب
هوش مصنوعی: بهار فرا رسید و حصار نیلگون را آراست. خورشید برای جشن و شکوه، برج حمل را انتخاب کرد.
گل شکفت، از رخ نقاب گلستان برداشتند
بر جهان شد رازهای خاک، روشن تر ز آب
هوش مصنوعی: گل bloom کرد و پرده‌اش را از چهره باغ برداشتند. بر روی زمین، رازهای خاکی بیشتر از آب روشن شد.
بر سمند باد، سوی بوستان آمد بهار
هر طرف افتاده گل های پیاده در رکاب
هوش مصنوعی: بهار بر روی باد سوار شده و به سمت باغ می‌آید. در هر طرف، گل‌ها مانند پیاده‌نظام در کنار او افتاده‌اند.
سیل چون خیل عرب گردید در وادی روان
اشتران سرخ کوهانش ز موج اندر شتاب
هوش مصنوعی: سیل مانند جمعیت عرب، در دره‌ای به راه افتاد و شتران سرخ، به تندی از میان موج‌ها عبور می‌کنند.
از پی تعمیر این ویرانه ی دیرین اساس
ابر شد معمار و برق او را به کف زرین طناب
هوش مصنوعی: معمار برای بازسازی این مکان قدیمی تلاش کرد و در این کار، ابزار و امکاناتش را به همراه داشت. او با استفاده از مهارت و استعداد خود به سوی هدفش رفت و برق و روشنایی را به دست آورد.
از فروغ لاله و گل کز کنار جو شکفت
شد چو برگ غنچه رنگین، پرده ی چشم حباب
هوش مصنوعی: از زیبایی لاله و گل که در کنار جوی شکوفا شدند، همانند برگ رنگارنگ غنچه، پرده‌ای از اشک حباب شکل گرفته است.
قتل عاشق کی نهان ماند که از فیض هوا
گل کند بر روی آتش قطره ی خون کباب
هوش مصنوعی: این مصراع به این معناست که وقتی عاشقی کشته می‌شود، نمی‌تواند این واقعیت پنهان بماند. حتی از اثر عشق او و ذکری که از او باقی می‌ماند، معانی و نشانه‌هایی پدید می‌آید، مانند این که قطره‌ای از خون او به اشکال مختلفی تبلور پیدا می‌کند، همانطور که گلی بر روی آتش می‌سوزد. عشق و درد عاشق به وضوح در زندگی و هستی جاری می‌شود و نمی‌توان آن را نادیده گرفت.
مشت خاشاکی نمی یابد که تعمیرش کند
خانه ی بلبل شد از معموری گلشن خراب
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که کسی که ضعیف و بی‌اهمیت است، نمی‌تواند چیزی را که نیاز به تلاش و دقت دارد، اصلاح کند. همچنین اشاره به این دارد که درختان و گل‌ها که روزگاری پررنگ و زیبا بودند، اکنون خراب و ویران شده‌اند. بلبل که نماد زیبایی و خوش‌خوانی است، در چنین شرایطی در خانه‌ای ویران زندگی می‌کند.
رنگ همچون دایه ی بی مهر در شیرش نماند
صبح صادق ریخت از شبنم ز بس در شیر آب
هوش مصنوعی: رنگ همچون یک پرستار بی‌محبت که در شیرش باقی نمی‌ماند، صبح صادق از شبنم ریخت و در شیر آب حل شد.
مصحف گل را به می خواران فرستاد آن که او
از پر پروانه داد آتش پرستان را کتاب
هوش مصنوعی: کتاب گل را به می‌نوشندگان فرستاد، کسی که از پر پروانه، آتش‌پرستان را به دانش و فرهنگ هدایت کرد.
عالم از بس باصفا شد، آسمان چون عاشقان
می فرستد نامه سوی خاک از تیر شهاب
هوش مصنوعی: جهان به قدری زیبا و دل‌انگیز شده که آسمان مانند عاشقانی که برای معشوق خود نامه می‌نویسند، از طریق شهاب‌ها پیامی به زمین می‌فرستد.
آتش گل در گلستان کرده از اعجاز حسن
همچو مرغان بهشتی زنده بلبل را کباب
هوش مصنوعی: آتش زیبایی گل در باغ باعث شده که بلبل، مانند پرندگان بهشتی، به آهستگی زندگی‌اش را از دست بدهد و به نوعی به کباب تبدیل شود. این بیان به تاثیر شگفت‌انگیز زیبایی و جذابیت گل‌ها بر بلبل اشاره دارد.
بس که شادابی فزون شد باغ را از هر نسیم
رنگ گل در موج می آید چو در ساغر شراب
هوش مصنوعی: باغ به خاطر نسیم‌ها چنان سرزنده شده که گل‌ها در حال جنبش و نوسان هستند، مانند اینکه در لیوان شراب ریخته شده‌اند.
تکیه بر گلبن کند هر لحظه چون مستان نسیم
غوطه در دریا زند هردم چو مرغابی سحاب
هوش مصنوعی: هر لحظه مانند مستی که به گل‌های خوشبو تکیه می‌کند، نسیم با شوق و پرشور در دریا غوطه‌ور می‌شود، مانند مرغابی که در ابرها پرواز می‌کند.
خیره گردد از فروغش دیده ی نظارگی
برگ گل گویی بود آیینه ای در آفتاب
هوش مصنوعی: چشمان تماشاگران از نور او خیره می‌شود، مانند اینکه برگ گلی در آفتاب به‌عنوان آینه‌ای می‌درخشد.
هر نفس عاشق ز دامان خود از فیض هوا
در میان پاره های دل کند گل انتخاب
هوش مصنوعی: هر لحظه عاشق از نعمت هوا جدا می‌شود و در دل خود گل زیبایی را برمی‌گزیند.
نوعروسان چمن، مشاطه ی هم گشته اند
خوش تماشایی ست دیگر در کنار جوی آب
هوش مصنوعی: دختران جوان در باغ مانند آرایشگرانی هستند که زیبایی را به وجود آورده‌اند و دیدن آن‌ها در کنار جوی آب بسیار خوشایند است.
سبزه سازد عکس خود را وسمه ی ابروی موج
لاله داغ خویشتن را سرمه ی چشم حباب
هوش مصنوعی: سبزه با رنگ و لعاب خود، نمایانگر زیبایی و طراوت است. ابروی منحنی و دلبر موجی که در میان لاله‌ها خود را نشان می‌دهد، مانند سرمه‌ای است که بر چشمان حبابی نشسته و داغ و نشانه‌ای از عشق و شورش را به نمایش می‌گذارد.
گشت بال افشان ز بس هر مرغی از ذوق هوا
از پر مرغابیان شد بالش پر هر حباب
هوش مصنوعی: پرندگان به خاطر شوق پرواز، بال‌های خود را به اطراف می‌افشانند و از ذوق هوا لذت می‌برند. به طوری که پر مرغابی‌ها هم به مانند حباب‌ها نرم و سبک شده است.
گوهرافشان شد چو دست جود صاحب بر جهان
خوب بیرون آمد آخر ابر نیسانی ز آب
هوش مصنوعی: وقتی دست generosity (بخشش و کرامت) صاحب به دنیا رسید، مانند جواهر درخشید و در نتیجه، خوب و زیبایی در جهان نمایان شد، گویی بعد از باران بهاری، آب‌های زلال و شفاف سرشار از حیات و رونق به زمین بازگشتند.
تربیت پرورده ی شاه جهان، اسلام خان
عیسی گردون سوار و آفتاب مه رکاب
هوش مصنوعی: این جمله اشاره به فردی دارد که تحت آموزش و تربیت مناسب قرار گرفته است و به عنوان شخصی برجسته و مهم در جامعه شناخته می‌شود. او همچنین به دلیری و شجاعت شبیه به خورشید و آسمان توصیف شده است، به طوری که می‌توان او را به عنوان یک قهرمان یا پیشوای الهام‌بخش در نظر گرفت.
از برای بزم قدر او قضا چون مطربان
تار بر عود فلک می بندد از سیم شهاب
هوش مصنوعی: به خاطر مجالس و میهمانی‌های باشکوه او، سرنوشت مانند نوازندگان، رشته‌هایی از تار را بر ساز آسمان می‌نوازد و با نور ستاره‌ها آنها را می‌پوشاند.
شد جهان همچون درون بیضه امن آباد کبک
زان که در عهدش بجز ناخن نمی گیرد عقاب
هوش مصنوعی: جهان مانند فضای آرام و مطمئن درون تخم کبک است، زیرا در دوران او، عقاب تنها نمی‌تواند چیزی جز ناخن خود را به آنجا بیاورد.
چندبار منت جود گران سنگش کشد؟
خاک بر سر می کند از دست او فیل سحاب
هوش مصنوعی: چند بار باید از لطف و generosity او بهره‌مند شوم؟ می‌توان گفت که بارش او به شدت بر من سنگینی می‌کند و همچون فیل سنگین است.
ز انتقام عدل او ترسم به جرم خون عشق
حسن، آزادی نبیند هرگز از بند نقاب
هوش مصنوعی: من از انتقام عدالت او می‌ترسم، چرا که به خاطر عشق حسن، هرگز کسی از بند نقاب رهایی نخواهد داشت.
شد لطیف از بس که در عهدش مزاج روزگار
تیغ نتواند در آتش خورد آب بی گلاب
هوش مصنوعی: زمانه به قدری لطیف و زیبا شده است که دیگر نمی‌توان با مشکلات و سختی‌ها مقابله کرد. مانند آبی که بدون عطر گلاب، نمی‌تواند طعم و صفای خود را حفظ کند.
چون به عهدش بگذرد نخجیر در یاد پلنگ
از دهان او روان گردد چو شیرحوض، آب
هوش مصنوعی: وقتی که زمان وفای به عهدش فرا برسد، یاد پلنگ از دهانش همچون آب حوض از دهان شیر بیرون خواهد ریخت.
ای جوان بختی که از آسایش ایام تو
خوابگاه کبک باشد سایه ی بال عقاب
هوش مصنوعی: ای جوان خوشبخت، تو که در آرامش روزگار به سر می‌بری، زندگی‌ات به زیبایی و آسایش پرندگان پربالی مانند کبک است و سایه‌ات به قدرت و عظمت عقاب‌ها تعلق دارد.
می توان دانست از رنگش، که روزی دیده است
آتش خشم ترا یاقوت زرد آفتاب
هوش مصنوعی: این بیت نشان می‌دهد که می‌توان از رنگ یاقوت زرد، که تحت تأثیر آفتاب قرار گرفته، فهمید که روزی با خشم تو مواجه شده است. به عبارتی، این سنگ قیمتی نشانه‌ای از حرارت و تأثیرات منفی بوده که تجربه کرده است.
تا ترا دولت سرا گردیده، می بوسد سپهر
آستان خانه ی زین ترا، یعنی رکاب
هوش مصنوعی: تا وقتی که تو موقعیت و فَروغی پیدا کرده‌ای، آسمان برایت احترام قائل شده و همچون بوسه‌ای بر آستان خانه‌ی تو، به تو ادای احترام می‌کند، یعنی به رکاب تو می‌نهاد.
مرحبا از شعله پیکر توسنت کز چابکی
برق پیش او گران خیز است با چندین شتاب
هوش مصنوعی: سلام بر تو ای پیکر چابک که همچون شعله می‌درخشی و با سرعتی فوق‌العاده، گویی آسمان را درنوردیده‌ای و با شتابی شگفت‌انگیز در حرکت هستی.
باد رفتاری که هرگه گرم جولان می شود
می جهد برق از همه اعضای او همچون شهاب
هوش مصنوعی: باد با حرکتی که همیشه پرجنب‌وجوش و گرم است، مانند شهابی به سرعت می‌تازد و از تمام وجودش درخششی مشابه برق بیرون می‌زند.
چست در چابک دویدن چون نسیم صبحگاه
تند در منزل بریدن همچو تیغ آفتاب
هوش مصنوعی: به سرعت و چابکی مانند نسیم صبحگاهی حرکت کن، و با تیزی و قدرت به پیش بروی مانند اشعه آفتاب.
از صفیر خواب مخمل چون کبوتر در سماع
از نسیم دامن زین همچو آتش در شتاب
هوش مصنوعی: صدای خواب مخملی همچون کبوتر در حرکت، به آرامی در حال حرکت است و نسیم دامن آن را به حرکت درآورده، مانند آتش که با شتاب می‌سوزد.
سنگ را مغزش پریشان می شود همچون شرار
کاسه ی سم را زند چون بر سر او از عتاب
هوش مصنوعی: سنگ تحت تأثیر شراره‌ها و خشم، دچار آشفتگی می‌شود، مانند کاسه‌ای که سم در آن ظرف را تحت تأثیر قرار داده و هنگام عتاب به سرش می‌خورد.
نیست فرقی، بلکه یک ران چرب تر باشد هنوز
کوه را سنجید با خود چون ترازوی رکاب
هوش مصنوعی: تفاوتی وجود ندارد، حتی اگر یکی از پاها چاق‌تر باشد، باز هم کوه را با آن مقایسه کرد مثل ترازوی رکاب.
جلوه ی او از برای آن که آساید سوار
افکند در خانه ی زینش ز مخمل فرش خواب
هوش مصنوعی: زیبایی او به قدری دلنشین است که سوارکار را ترغیب می‌کند تا در خانه‌اش، بر روی فرشی از مخمل، استراحت کند و آسوده خاطر باشد.
دامن صحرا ز خون صید گردد لاله زار
در شکار انداختن چون پای آری در رکاب
هوش مصنوعی: اگر در دشت پا بگذاری و به شکار بروی، خون شکار می‌تواند لباس صحرا را به رنگ قرمز درآورد و باعث رویش لاله‌ها در این زمین شود.
ترکش پرتیر، تابان از کمر خورشیدوار
تیغ آتشبار از کف برق زن همچون سحاب
هوش مصنوعی: پیکان پرتاب شده، درخشان مانند کمر خورشید، و شمشیر آتشین از دست، همانند برقی که به سرعت می‌درخشد و مانند ابر در حرکت است.
آشکارا از شکنج آستین زرین کمند
آنچنان کز موج دریابار، عکس آفتاب
هوش مصنوعی: به وضوح، لباس زیبای پرچم‌دار آنچنان می‌درخشد که وقتی به دریا نگاه می‌کنیم، تصویر آفتاب را بر روی امواج آن می‌بینیم.
چون حباب از طبل بازت دم زند در جویبار
رم دهد مرغابیان موج را از روی آب
هوش مصنوعی: وقتی حباب از طبل تو صدایی تولید می‌کند، آب در جویبار به حرکت درمی‌آید و مرغابی‌ها از روی آب موج‌ها را احساس می‌کنند و به سمت دیگر می‌روند.
شاهبازی کان به معنی مرغ دست آموز توست
یارب از جنس چه مرغ او را توان کردن حساب
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که شاه‌پرنده‌ای که در اینجا به آن اشاره شده، نماد مرغی است که به انسان وابسته و تحت آموزش است. گوینده از خداوند می‌خواهد بداند که چه نوع مرغی را می‌توان با این خصوصیات توصیف کرد. در واقع، او به دنبال درک بهتر از ویژگی‌ها و ماهیت این پرنده خاص است.
چشم او چشم کبوتر، رنگ او رنگ تذرو
بال او بال همای و چنگ او چنگ عقاب
هوش مصنوعی: چشم او شبیه چشم کبوتر است، رنگ او مانند رنگ تذرو (پرنده‌ای زیبا) است. بال او همچون بال هما (پرنده‌ای افسانه‌ای) و چنگ او مانند چنگ عقاب (پرنده‌ای قوی و شکارچی) است.
شاه مرغان است و کوس شاهی او طبل باز
باز صبح است و بود رنگ زر او آفتاب
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف پرنده‌ای بزرگ و باشکوه می‌پردازد که مانند پادشاهی در میان مرغان است. صدای او، نوای صبحگاهی را به یاد می‌آورد و زیست او در رنگی طلایی به مانند نور خورشید است.
کبک را شهپر اگرچه تیر روی ترکش است
می کند پرتاب، هرگه بیندش، از اضطراب
هوش مصنوعی: اگرچه تیر بر روی ترکش قرار دارد و کمان دار می‌تواند کبک را هدف قرار دهد، اما وقتی او کبک را می‌بیند، از اضطراب تیر را پرتاب می‌کند.
موج همچون دام پیچد بر پر مرغابیان
افتد از بال و پر او عکس اگر در جوی آب
هوش مصنوعی: موج آب مانند دامی می‌پیچد و اگر مرغابی‌ها در آن گرفتار شوند، تصویر بال و پرشان روی آب منعکس می‌شود.
چون گشاید بال در پرواز، گو نظاره کن
گر ندیده کس به روی سینه ی خوبان کتاب
هوش مصنوعی: وقتی که پرنده‌ای بال‌هایش را برای پرواز می‌گشاید، نگاه کن که آیا کسی قبلاً زیبایی دل‌فریب آنان را در سینه‌اش نداشته است.
می توان گفتن که مرغ روح چنگیز است او
نیستش از بس ز قتل عام مرغان اجتناب
هوش مصنوعی: می‌توان گفت که روح چنگیز مانند مرغی است که از کشتار و قتل‌عام دیگر پرندگان دوری می‌کند و به همین دلیل، او خود را به قتل و تهاجم روی نمی‌آورد.
صاحبا! در گلشن مدح تو آن نوبلبلم
کز وجودم یافت گلزار معانی آب و تاب
هوش مصنوعی: دوست عزیز! در باغ خوشنویسی به تو می‌پردازم، همان‌طور که پرنده‌ای نغمه‌سرا، از وجودم همچون گل‌هایی که در متن معانی می‌درخشند، به آواز در می‌آید.
می روم هرگه فرو، ز اندیشه ی مدحت به خویش
عرش گردد جلوه گاهم چون دعای مستجاب
هوش مصنوعی: هر زمان که به فکر ستایش خود بروم، گویا جلوه‌گاه من به عرش بالا می‌رود، همچون دعایی که به اجابت رسیده است.
یک نوازش کن مرا، وان گه ببین طرز سخن
پخته ناید میوه تا گرمی نبیند زآفتاب
هوش مصنوعی: مرا یک بار نوازش کن و سپس ببین که چگونه سخن می‌گویم؛ میوه زمانی به بار می‌آید که گرما و نور آفتاب را تجربه کند.
کار بابخت است و طالع، ورنه خود از بهر چیست
عالمی از لطف تو معمور و حال من خراب
هوش مصنوعی: کارها به حسب سرنوشت و بخت انسان است؛ وگرنه دلیل چیست که جهانی از نعمت‌ها و خوبی‌های تو پر است، در حالی که حال من درهم و خراب است؟
ذره ام، از خاک می باید مرا برداشتن
نیست مفت این سربلندی، آفتابی، آفتاب!
هوش مصنوعی: من یک ذرهٔ خاکی هستم و برای این که از خاک به سمت بلندای آفتاب بروم، باید مرا ببرند. افتخاری که دارم، رایگان نیست و برای رسیدن به آن باید تلاش کرد.
قافیه تکرار شد، خفاش طبعان بشنوید
آفتاب و آفتاب و آفتاب و آفتاب
هوش مصنوعی: تکرار قافیه به ما می‌گوید که صفت‌های تکرار شونده‌ای همچون آفتاب را بشنوید و درک کنید، زیرا آنها به نوعی به غنای فکری و روحی اشاره دارند. غرض از این بیان، تأکید بر انرژی و روشنایی است که آفتاب به زندگی می‌بخشد.
باز سر برزد به وصف قصر گردون رفعتت
مطلعی از مشرق اندیشه ام چون آفتاب
هوش مصنوعی: دوباره توجهم به تو جلب شد، مانند صبحی که بر فراز قصر آسمانی بلند تو تابیده می‌شود و افکارم را روشن می‌کند.
مرحبا ای قصر گردون پایه ی عالی جناب
ای تو عرش و ساکنان در تو دعای مستجاب
هوش مصنوعی: سلام بر تو ای قصر آسمانی، با پایه‌ای بلند و شگفت‌انگیز. تو همان عرش هستی و ساکنان تو دعای آنان را بی‌پاسخ نمی‌گذارند.
برج برج این حصار نیلگون را گشته است
شاه برجی مثل تو کم دیده چشم آفتاب
هوش مصنوعی: این حصار آبی رنگ به شکل برج‌های بلند درآمده و مانند تو، که به عنوان یک شاه‌برج شناخته می‌شوی، کمتر از این چشم آفتاب چیزی دیده است.
پی نبرده هیچ کس بر پایه ی معراج تو
افکند تیری به تاریکی خرد همچون شهاب
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نتوانسته است به‌خوبی بر اساس مقام بلند تو درک عمیقی داشته باشد، مانند اینکه تیر شهاب‌سنگی در دل تاریکی و اندیشه پرتاب شود.
برفراز بام تو، خورشید باشد در مثل
همچو زرین نقطه بر بالای بیت انتخاب
هوش مصنوعی: بالای خانه‌ات، مانند نقطه‌ای زرین، خورشید می‌درخشد.
در هوای فیض بخش ساحتت نبود عجب
همچو طوطی سبز اگر گردد پر مرغ کباب
هوش مصنوعی: در هوای پر برکت و خوشایند تو، تعجبی ندارد اگر پرنده‌ای که در این فضا رشد می‌کند، به زیبایی و شادابی طوطی سبز باشد، حتی اگر در واقع پرنده‌ای دیگر مانند کبابی باشد.
بحری و گوهر به دامان برده از تو نیک و بد
کوهی و نشنیده هرگز سایلی از تو جواب
هوش مصنوعی: در اینجا، صحبت از شخصی است که ارزش‌های درونی و صفات خودش را با عناصر طبیعی مقایسه می‌کند. او به عظمت و زیبایی‌های درونی‌اش اشاره می‌کند و بیان می‌کند که نه تنها برتری‌هایی دارم که در برابر آن‌ها نمی‌توان به سادگی بی‌توجه بود، بلکه هیچگاه نمی‌توانم به سادگی از آنچه که هستم کناره‌گیری کنم و همیشه پایبند به اصل و ذات خود هستم.
از بلندی، طاق ایوان فلک بنیاد تو
سایه افکن گشته چون مد الف بر آفتاب
هوش مصنوعی: از ارتفاع بسیار، سقف آسمان روی تو سایه افکنده است، مانند نیم دایره‌ای که در برابر آفتاب قرار می‌گیرد.
کار خاک از نسبت قدرت ز بس بالا گرفت
آسمان گوید همی یالیتنی کنت تراب
هوش مصنوعی: زمین به خاطر توانایی‌هایی که کسب کرده به اوج رسیده و حالا آسمان آرزو می‌کند ای کاش من هم خاک بودم.
باد در صحن تو دایم در طرب اسلام خان
کامران و کامجوی و کام بخش و کامیاب
هوش مصنوعی: باد در حیاط تو همیشه با شادی و نشاط به وزیدن ادامه می‌دهد، تو ای خان دارای کامیابی و برکت.
باشد از فیض قدوم او حریمت را شرف
تا کند بیت الشرف برج حمل را آفتاب
هوش مصنوعی: باشد که به واسطه نعمت حضور او، حرمت و منزلت تو فزونی یابد، تا آنجا که خانه‌ی شرف یا منزلت تو مانند برج حمل (برج اول از دایره البروج) به روشنی و نور آفتاب درآید.