گنجور

شمارهٔ ۲۱

که گوید از من آزرده دل با بی وفا یاری؟
که نه کس جز فنون بی وفائی کرد ارشادش
که ای بی مهر اکنون خسته جانی را که میخواهی
مدام از هجر خود آزرده نه از وصل خود شادش
ز آزارت به گردون می رسد پیوسته افغانش
ز بیدادت به کیوان می رسد هموار فریادش
هم از آلام هجران جام عشرت گشته پر خونش
هم از اسقام حرمان خاک هستی رفته بر بادش
چو گفت این چند بیت آنکه می خواند از زبان من
به او این شعر عاشق را که رحمت بر روان بادش
«نمیگویم فراموشش مکن، گاهی بیاد آور
اسیری را که می دانی نخواهی رفت از یادش»

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

که گوید از من آزرده دل با بی وفا یاری؟
که نه کس جز فنون بی وفائی کرد ارشادش
هوش مصنوعی: کیست که بگوید من دل‌زده‌ام از اینکه با یک دوست بی‌وفا ارتباط دارم؟ چرا که هیچ‌کس جز خود این فنون بی‌وفایی را به او نشان نداده است.
که ای بی مهر اکنون خسته جانی را که میخواهی
مدام از هجر خود آزرده نه از وصل خود شادش
هوش مصنوعی: ای بی‌مهر، تو اکنون جان خسته‌ای را می‌خواهی که همیشه از دوری و جدایی تو ناراحت باشد و هیچگاه از وصل و دوستی‌ات شاد نشود.
ز آزارت به گردون می رسد پیوسته افغانش
ز بیدادت به کیوان می رسد هموار فریادش
هوش مصنوعی: از درد و رنج تو فریاد‌های تو به آسمان می‌رسد و این ندای تو از بیداری‌ات به دورترین افلاک نیز می‌رسد.
هم از آلام هجران جام عشرت گشته پر خونش
هم از اسقام حرمان خاک هستی رفته بر بادش
هوش مصنوعی: این بیت به بیان درد و اندوه ناشی از جدایی و فراق می‌پردازد. شاعر از دو جنبه صحبت می‌کند: یکی چگونگی زخم‌های عمیق ناشی از فراق و جدایی که باعث گریانی عمیق در دل می‌شود و دیگری از ناراحتی و مشکلاتی که انسان در زندگی تجربه می‌کند و به سمتی می‌رود که وجودش به باد می‌رود. در کل، تصویر واضحی از غم و حسرت در زندگی و تأثیرات منفی آن به دست می‌دهد.
چو گفت این چند بیت آنکه می خواند از زبان من
به او این شعر عاشق را که رحمت بر روان بادش
هوش مصنوعی: وقتی کسی این چند بیت را می‌خواند، از طرف من برای او این شعر عاشقانه را می‌گویم و دعا می‌کنم که روحش در آرامش باشد.
«نمیگویم فراموشش مکن، گاهی بیاد آور
اسیری را که می دانی نخواهی رفت از یادش»
هوش مصنوعی: نمی‌گویم فراموشش کن، ولی گاهی به یاد بیاور آن گرفتاری را که می‌دانی هیچ‌وقت نمی‌توانی او را از یاد ببری.