شمارهٔ ۱۵ - مدح و تاریخ
خان زمان یگانه ی دوران علی نقی
کآمد به بذل وجود و سخا در جهان فرید
چشم جهان ندید چو او آفریده ای
تا آفریدگار جهان را بیافرید
طبعش در یگانه ی افضال را صدف
دستش در خزانه ی اقبال را کلید
تعظیم آستان ویش نیست گر غرض
پشت سپهر از چه سبب این چنین خمید؟
با عدل وجود او بجز افسانه ای نیافت
هر کس حدیث حاتم و اوصاف جم شنید
از لطف او مزارع آمال خرم است
زآنسان که در بهار زمین خرم از خوید
آمد چو مشعل سخط او به اشتعال
در موسم بهار سموم خزان وزید
گردید ابر مرحمت او چو قطره بار
در شوره زار فصل دی انواع گل دمید
دستش اگر چو ابر بگویم بود شگفت
رایش اگر چو مهر بخوانم بود بعید
کآنرا عطا ز ابر مطیر است بس فزون
وین را ضیا زمهر منیر است بس مزید
کار جهان ز عدل وی از بس قرار یافت
روی زمین ز داوری از بس نظام دید
در پنجه ی پلنگ غنم جایگاه کرد
در مخلب عقاب تذرو آشیان گزید
هم شیر با گوزن به یک جایگاه خفت
هم گور با غزال به یک سرزمین چرید
در شهر یزد کرد بپا بس بنای خیر
از اقتضای طالع فرخنده ی حمید
در آن دیار نیز بنا کرد برکه ای
بر پادشاه تشنه لبان سرور شهید
آنگونه برکه ای که زرشک زلال آن
آب حیات گشته به ظلمات ناپدید
هم قعر آن زمر کز هفتم زمین گذشت
هم سقف آن به اوج نهم آسمان رسید
حیران آب روشن و سقف مسدسش
این چشمه ی منور و این غرفه ی مشید
امروز از آن پدید زلالی که خلق را
روز جزا ز چشمه ی کوثر بود امید
این برکه را به یاد شه تشنه لب چو ساخت
از طالع خجسته و از اختر سعید
تاریخ سال خواست زپیر خرد (سحاب)
او این دو مصرع از پی تاریخ آن گزید:
بنیاد آن ز مصرع ثانی شود عیان
اتمام آن ز مصراع اول بود پدید
«جاوید آب حیوان زین برکه شرمسار»
«هر بار نوشی آبی گو لعل بریزید»
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خان زمان یگانه ی دوران علی نقی
کآمد به بذل وجود و سخا در جهان فرید
هوش مصنوعی: خان زمان، انسان بیمثالی است که همچون علی نقی به دنیای ما آمده و با generosity و بخشندگیاش در این جهان درخشش خاصی دارد.
چشم جهان ندید چو او آفریده ای
تا آفریدگار جهان را بیافرید
هوش مصنوعی: هیچ چشمی در جهان چنین موجودی را ندیده است که مانند او خلق شده باشد، تا خالق جهان را نیز به وجود آورد.
طبعش در یگانه ی افضال را صدف
دستش در خزانه ی اقبال را کلید
هوش مصنوعی: نفس او مانند یک صدف است که در آن بهترین نعمتها را نگهداری میکند و در دستانش کلیدی وجود دارد که به خزانه خوشبختی و فرصتها راه میبرد.
تعظیم آستان ویش نیست گر غرض
پشت سپهر از چه سبب این چنین خمید؟
هوش مصنوعی: احترام گذاشتن به درگاه کسی بیمورد است، زیرا باید بدانیم که چرا آسمان اینگونه بر زمین خم شده است.
با عدل وجود او بجز افسانه ای نیافت
هر کس حدیث حاتم و اوصاف جم شنید
هوش مصنوعی: وجود او به قدری عادل و بینظیر است که هیچکس جز داستانهای خیالی از او نشنیده است، هر کسی که درباره حاتم طایی و ویژگیهای جم صحبت کند.
از لطف او مزارع آمال خرم است
زآنسان که در بهار زمین خرم از خوید
هوش مصنوعی: خوشبختی و امیدهای ما به خاطر محبت و رحمت او سرشار است، مانند فصل بهار که زمین سرسبز و شاداب میشود.
آمد چو مشعل سخط او به اشتعال
در موسم بهار سموم خزان وزید
هوش مصنوعی: وقتی خشم او بهمثابه شعلهای روشن به وقوع پیوست، در فصل بهار، بادهای زهرآگین پاییزی وزیدن گرفتند.
گردید ابر مرحمت او چو قطره بار
در شوره زار فصل دی انواع گل دمید
هوش مصنوعی: ابر رحمت او مانند قطرات بارانی در زمین خشک و شور میبارد و در فصل زمستان انواع گلها شکوفا میشوند.
دستش اگر چو ابر بگویم بود شگفت
رایش اگر چو مهر بخوانم بود بعید
هوش مصنوعی: اگر دستش را مانند ابر توصیف کنم، میتواند شگفتانگیز باشد و اگر عقلش را مانند خورشید بنامم، ممکن است دور از دسترس به نظر برسد.
کآنرا عطا ز ابر مطیر است بس فزون
وین را ضیا زمهر منیر است بس مزید
هوش مصنوعی: این متن به این معناست که نعمتها و بخششهایی که از باران به زمین میرسند، بسیار زیاد و فراوان هستند و همچنین روشنایی و نور خورشید نیز به زندگی و زمین افزوده میشود. به عبارت دیگر، هر دو منبع طبیعی، یعنی باران و نور خورشید، تاثیرات مثبت و زیادی بر روی زندگی دارند و هر کدام به نوعی موجب رونق و شکوفایی میشوند.
کار جهان ز عدل وی از بس قرار یافت
روی زمین ز داوری از بس نظام دید
هوش مصنوعی: کارهای دنیا به خاطر عدل و انصاف او به ترتیب و نظام درآمده است. به همین دلیل زمین به آرامش و نظم رسیده است.
در پنجه ی پلنگ غنم جایگاه کرد
در مخلب عقاب تذرو آشیان گزید
هوش مصنوعی: در چنگال پلنگ، غنایم نگهداری میشود و در چنگال عقاب، آشیانهای برای خود برمیگزیند.
هم شیر با گوزن به یک جایگاه خفت
هم گور با غزال به یک سرزمین چرید
هوش مصنوعی: شیر و گوزن هر دو در یک مکان ذلت دارند و گورخر و غزال نیز در یک سرزمین به چرا میپردازند.
در شهر یزد کرد بپا بس بنای خیر
از اقتضای طالع فرخنده ی حمید
هوش مصنوعی: در شهر یزد، کارهای نیک و سازندهای به راه افتاد، که نتیجه خوبی از سرنوشت خوش حامیان آن بود.
در آن دیار نیز بنا کرد برکه ای
بر پادشاه تشنه لبان سرور شهید
هوش مصنوعی: در آن سرزمین، برکهای ساخته شد تا پادشاهانی که تشنهاند، از آن آب بنوشند و از سرور شهید بهرهمند شوند.
آنگونه برکه ای که زرشک زلال آن
آب حیات گشته به ظلمات ناپدید
هوش مصنوعی: برکهای که آب زلال و شفاف آن باعث حیات شده، اکنون در تاریکی ناپدید شده است.
هم قعر آن زمر کز هفتم زمین گذشت
هم سقف آن به اوج نهم آسمان رسید
هوش مصنوعی: این بیت به مفهوم عظمت و توانایی وجود انسانی اشاره میکند که میتواند به عمقهای عمیق و اسرار نهفته در زمین دست یابد و به اوجهای مرتفع و آسمانی برسد. نشاندهنده قدرتی است که انسان میتواند در جستجوی حقیقت و شناخت به دست آورد، چه در دنیای مادی و چه در امور معنوی.
حیران آب روشن و سقف مسدسش
این چشمه ی منور و این غرفه ی مشید
هوش مصنوعی: عشق من به این چشمه زلال و جایی که در آن قرار دارد، باعث حیرت و شگفتیام شده است. این مکان با سقفش که به شکل چندضلعی است، تأملبرانگیز و زیباست.
امروز از آن پدید زلالی که خلق را
روز جزا ز چشمه ی کوثر بود امید
هوش مصنوعی: امروز از آن چشمه زلال و پاک که مردم در روز قیامت از آن سیراب میشوند، امید داریم.
این برکه را به یاد شه تشنه لب چو ساخت
از طالع خجسته و از اختر سعید
هوش مصنوعی: این برکه به خاطر یاد آن شاه تشنه لب ساخته شده و به خاطر سرنوشت خوش و ستاره نیکو شکل گرفته است.
تاریخ سال خواست زپیر خرد (سحاب)
او این دو مصرع از پی تاریخ آن گزید:
هوش مصنوعی: سال گذشته از بزرگتر خردمند تاریخ سؤال شد و او این دو بیت را به عنوان پاسخ انتخاب کرد:
بنیاد آن ز مصرع ثانی شود عیان
اتمام آن ز مصراع اول بود پدید
هوش مصنوعی: مفهوم این بیت این است که منشأ و اصل یک موضوع یا مسئله از بخش دوم آن مشخص میشود، در حالی که پایان و نتیجه آن از بخش اول آن قابل مشاهده است. به عبارت دیگر، برای درک کامل یک موضوع، باید به اجزای مختلف آن توجه کرد.
«جاوید آب حیوان زین برکه شرمسار»
«هر بار نوشی آبی گو لعل بریزید»
هوش مصنوعی: آب جاودانی در این برکه، از شرم میلرزد. هر بار که نوشیدنی بیاوری، گویی لعلها را ریختهای.