شمارهٔ ۹۸
خطا نکرده بود روزم از تو تار عبث
مراست شکوه خود از جور روزگار عبث
نداد وعده و من در رهش ز غایت شوق
تمام عمر نشستم در انتظار عبث
سوی تو صید خود آید اگر تو صیادی
متاز رخش خود ای نازنین سوار عبث
دلا تو قابل فتراک آن سوار نئی
مرو به صید گهش هر دم ای شکار عبث
به این گمان که شود روزگار ما به تو خوش
به صرف عشق تو کردیم روزگار عبث
گذشتی از پی کار دگر بکلبه ی من
ز شوق وصل تو شد کار من ز کار عبث
ز جور مدعیان شد جدا ز یار (سحاب)
و گرنه یار نگردد جدا ز یار عبث
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خطا نکرده بود روزم از تو تار عبث
مراست شکوه خود از جور روزگار عبث
هوش مصنوعی: روز من به خاطر تو اشتباهی نکرده بود، اما برای شکایت از سختیهای زندگی، خودم را بیهوده ناراحت کردهام.
نداد وعده و من در رهش ز غایت شوق
تمام عمر نشستم در انتظار عبث
هوش مصنوعی: او به وعدهاش عمل نکرد و من به خاطر شدت اشتیاقی که داشتم، تمام عمرم را بینتیجه و به انتظار او گذراندم.
سوی تو صید خود آید اگر تو صیادی
متاز رخش خود ای نازنین سوار عبث
هوش مصنوعی: اگر تو واقعاً صیاد باشی، شکار تو به سوی تو خواهد آمد. پس بیجهت خود را خسته نکن و نگران نباش، ای عزیز و دلربا.
دلا تو قابل فتراک آن سوار نئی
مرو به صید گهش هر دم ای شکار عبث
هوش مصنوعی: ای دل، تو لایق آن سوار با شکوه نیستی که به دنبالش بروی و هر لحظه به شکار بیهودهاش مشغول باشی.
به این گمان که شود روزگار ما به تو خوش
به صرف عشق تو کردیم روزگار عبث
هوش مصنوعی: به این فکر که با عشق تو روزگار ما خوب خواهد شد، زمان بیفایدهای را صرف کردیم.
گذشتی از پی کار دگر بکلبه ی من
ز شوق وصل تو شد کار من ز کار عبث
هوش مصنوعی: تو به دنبال کارهای خودت رفتی، اما من به خاطر شوق وصل تو، تمام کارهایم بیفایده شده است و فقط به تو فکر میکنم.
ز جور مدعیان شد جدا ز یار (سحاب)
و گرنه یار نگردد جدا ز یار عبث
هوش مصنوعی: به خاطر ظلم و ستم مدعیان، سحاب از محبوب خود جدا شده است و اگر نه، محبوب هرگز از محبوب خود جدا نمیشود. این جدایی بیدلیل است.