شمارهٔ ۹۵
حکایت لب شیرین عبارتت به عبارت
چو آورم نچشد کام شهد غیر مرارت
فزون ز مژدهٔ وصل است خرمی تو قاصد
مگر به سوی من آری ز مرگ غیر بشارت
علاج گریه ی من زآن نمیکنی تو که دارد
ز آب دیده ی من باغ خوبی تو نضارت
دلا نهاد هر آنکس بنای خانه ی غم را
نخست ریخت ز خاکستر تو طرح عمارت
گرفته ام عوض نیم جان ز لعل تو جانها
زیان بجان مرسادش که کرده وضع تجارت
باو نداشتم اول گمان اینهمه خوبی
چو ذره ی که بخورشید بنگرد به حقارت
(سحاب) کشور دل را بدیگری نسپارد
که نیست جز تو کسی را به ملک حسن امارت
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
حکایت لب شیرین عبارتت به عبارت
چو آورم نچشد کام شهد غیر مرارت
هوش مصنوعی: وقتی که تو سخن میگویی و لبانت شیرین است، هر عبارتی که از تو میشنوم، آنقدر دلنشین و خوشایند است که هیچ چیز دیگری نمیتواند جای آن را بگیرد و طعم تلخ زخمهای دیگر را فراموش کنم.
فزون ز مژدهٔ وصل است خرمی تو قاصد
مگر به سوی من آری ز مرگ غیر بشارت
هوش مصنوعی: بیش از خبر خوش وصال، خوشی توست ای پیامآور، مگر اینکه از مرگ دیگری به سوی من، بشارتی بیاوری.
علاج گریه ی من زآن نمیکنی تو که دارد
ز آب دیده ی من باغ خوبی تو نضارت
هوش مصنوعی: تو درمان درد دل من را نمیکنی، چرا که زیبایی باغ تو از اشکهای من شکوفا شده است.
دلا نهاد هر آنکس بنای خانه ی غم را
نخست ریخت ز خاکستر تو طرح عمارت
هوش مصنوعی: ای دل، هر کس که نخستین بار بنای خانه غم را گذاشت، از خاکستر تو برای بنیاد آن استفاده کرده است.
گرفته ام عوض نیم جان ز لعل تو جانها
زیان بجان مرسادش که کرده وضع تجارت
هوش مصنوعی: من به خاطر لعل تو جان خود را به خطر انداختهام و با دلی پر از آسیب، در حال معامله هستم.
باو نداشتم اول گمان اینهمه خوبی
چو ذره ی که بخورشید بنگرد به حقارت
هوش مصنوعی: من در ابتدا فکر نمیکردم که اینقدر خوب باشد، مانند ذرهای که وقتی به خورشید نگاه میکند، به کوچکی خود پی میبرد.
(سحاب) کشور دل را بدیگری نسپارد
که نیست جز تو کسی را به ملک حسن امارت
هوش مصنوعی: ابرها، سرزمین دل را به کسی دیگر واگذار نمیکنند، زیرا جز تو، هیچکس دیگری را برای حکومت زیباییات شایسته نمیدانند.