گنجور

شمارهٔ ۸۹

چسان سراغ تو گیرم ز خلق من که برایت
شدم هلاک وز غیرت نخواستم ز خدایت
به من ز ترک جفایت کنون که بر سر رحمی
همان رسد که در آغاز عاشقی ز جفایت
مرا چه سود که کاهد جدا ز لعل توام جان
که جان به جسم فزاید زلعل روح فزایت
زوال حسن تو خواهیم یا وفای تو اما
تو آن کسی که نه نفرین اثر کند نه دعایت
خوش آنکه همچو لب سرخ و گیسوان سیاهت
میی کشیده ز دستت سری نهاده به پایت

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چسان سراغ تو گیرم ز خلق من که برایت
شدم هلاک وز غیرت نخواستم ز خدایت
هوش مصنوعی: چطور می‌توانم از مردم درباره تو بپرسم در حالی که به خاطر تو در حال نابودی‌ام و از غیرتم خواسته‌ای را از خدا نمی‌خواهم؟
به من ز ترک جفایت کنون که بر سر رحمی
همان رسد که در آغاز عاشقی ز جفایت
هوش مصنوعی: از تو به خاطر بی‌رحمی‌ات اکنون که عشق در اوجش است، همچنان همان عذاب‌های زمان آغاز عشق را می‌کشم.
مرا چه سود که کاهد جدا ز لعل توام جان
که جان به جسم فزاید زلعل روح فزایت
هوش مصنوعی: چه سودی دارد که دل من از زیبایی تو کم شده باشد، در حالی که جان من با وجود تو به زندگی خود ادامه می‌دهد و روح من از زیبایی تو تغذیه می‌شود؟
زوال حسن تو خواهیم یا وفای تو اما
تو آن کسی که نه نفرین اثر کند نه دعایت
هوش مصنوعی: ما خواستار زوال زیبایی تو هستیم یا وفاداری تو، اما تو کسی هستی که نه نفرین بر تو تأثیری دارد و نه دعای تو.
خوش آنکه همچو لب سرخ و گیسوان سیاهت
میی کشیده ز دستت سری نهاده به پایت
هوش مصنوعی: خوشا به حال کسی که مانند لب‌های سرخ و موی‌های سیاه تو، این‌گونه می‌نوشد که سرش را به پای تو گذاشته است.