گنجور

شمارهٔ ۸۴

بدامگاه غمت دل فتاده و شاد است
که با غمت ز غم هر دو عالم آزاد است
شود زوصل تو محکم بنای عمر اما
بنای وصل تو چون عمر سست بنیاد است
هزار قصه ز خسرو به بزم شیرین است
حکایتی که نباشد حدیث فرهاد است
ز خویشتن خبرم نیست این قدر دانم
که خاکی از ستم روزگار بر باد است
گر از خرابی دلهاست ملک عشق آباد
به عهد حسن تو اقلیم عشق آباد است
اگر به نشئه صهبا برند پی چیزی
که رهن می شود اول ردای زهاد است
(سحاب) کی شنود ناله ی ضعیف مرا
گلی که هر طرفش بلبلی به فریاد است

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بدامگاه غمت دل فتاده و شاد است
که با غمت ز غم هر دو عالم آزاد است
هوش مصنوعی: در دام غم تو، دل من گرفتار شده و خوشحال است، زیرا این غم باعث شده که از تمام غم‌های دیگر دنیا آزاد باشد.
شود زوصل تو محکم بنای عمر اما
بنای وصل تو چون عمر سست بنیاد است
هوش مصنوعی: عمر تو می‌تواند بر اساس ارتباطات و وصل‌های محکم بنا شود، اما اتصال واقعی تو همیشه ناپایدار و سست است.
هزار قصه ز خسرو به بزم شیرین است
حکایتی که نباشد حدیث فرهاد است
هوش مصنوعی: در بزم خوشی و شادی خسرو و شیرین، هزاران داستان و روایت وجود دارد، اما هیچ کدام از آن‌ها به اندازه داستان فرهاد اهمیت و جذابیت ندارد.
ز خویشتن خبرم نیست این قدر دانم
که خاکی از ستم روزگار بر باد است
هوش مصنوعی: من از حال و روز خودم بی‌خبرم، ولی می‌دانم که در برابر ستم روزگار، مانند خاکی هستم که به سرعت از بین می‌رود.
گر از خرابی دلهاست ملک عشق آباد
به عهد حسن تو اقلیم عشق آباد است
هوش مصنوعی: اگر دل‌ها خراب شده‌اند و در حال ویرانی هستند، ولی با وجود زیبایی و ویژگی‌های خوب تو، سرزمین عشق همچنان شکوفا و آباد است.
اگر به نشئه صهبا برند پی چیزی
که رهن می شود اول ردای زهاد است
هوش مصنوعی: اگر کسی در حال شادی و مستی به دنبال چیزی برود که به عنوان امانت گذاشته می‌شود، اولین چیزی که او به دست می‌آورد، لباس زهد و پارسایی است.
(سحاب) کی شنود ناله ی ضعیف مرا
گلی که هر طرفش بلبلی به فریاد است
هوش مصنوعی: آیا ابرهای آسمان صدای ناله‌ی ضعیف من را می‌شنوند؟ من گلی هستم که در میان خود بلبل‌هایی دارم که هر کدام به فریاد آمده‌اند.