گنجور

شمارهٔ ۸۳

یاری مخواه از آن که به ما سازگار نیست
یاری که یار اهل وفا نیست یار نیست
آسودگی زوصل مجوز انکه هیچ گه
بلبل به بی قراری فصل بهار نیست
ناکامی دل است اگر کام روزگار
چون من کسی به کام دل روزگار نیست
با هر که خلف وعده کند شرمسار ازوست
رشک آیدم به هر که ازو شرمسار نیست
ذوقی بود زوعده ی روز وصال تو
آن را که آگهی ز شب انتظار نیست
چشم (سحاب) بی مه روی تو کی بود
وقتی که همچو چشم (سحاب) اشکبار نیست

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یاری مخواه از آن که به ما سازگار نیست
یاری که یار اهل وفا نیست یار نیست
هوش مصنوعی: از کسی که با ما همخوانی ندارد، کمک نخواه، زیرا کسی که خود وفادار نیست، نمی‌تواند یار واقعی باشد.
آسودگی زوصل مجوز انکه هیچ گه
بلبل به بی قراری فصل بهار نیست
هوش مصنوعی: آسودگی معنا دارد و اجازه می‌دهد که بلبل در فصل بهار هیچ وقت بی‌قراری نکند.
ناکامی دل است اگر کام روزگار
چون من کسی به کام دل روزگار نیست
هوش مصنوعی: اگر کسی مانند من نتواند به آرزوهای قلبی‌اش برسد، نشان‌دهنده این است که دل در ناامیدی به سر می‌برد.
با هر که خلف وعده کند شرمسار ازوست
رشک آیدم به هر که ازو شرمسار نیست
هوش مصنوعی: هر کس که به وعده‌اش عمل نکند، شرمنده‌ی اوست و به خاطر این موضوع، من به او حسادت می‌کنم اگر کسی از او شرمنده نیست.
ذوقی بود زوعده ی روز وصال تو
آن را که آگهی ز شب انتظار نیست
هوش مصنوعی: حس خوشایندی که به خاطر وعده‌ی دیدار تو به دل راه می‌یابد، برای کسی که از شب‌های انتظار خبر ندارد، قابل درک نیست.
چشم (سحاب) بی مه روی تو کی بود
وقتی که همچو چشم (سحاب) اشکبار نیست
هوش مصنوعی: چشمی که به خاطر تو بی‌تاب و پر از اشک است، هرگز نمی‌تواند مانند چشمی باشد که خود به تنهایی از درد و اندوه پر شده باشد.