شمارهٔ ۶۵
جز دام توام شکر که جای دگری نیست
ور هست مرا جای دگر بال و پری نیست
می نوش چه اندیشه ات از رنج خمار است
آن عیش کدام است که بی دردسری نیست
ضدند نکویی و وفا ورنه که دیده است
هرگز پدری را که بفکر پسری نیست
دانم اگر این است مرا قوت پرواز
وقتی که بگلشن رسم از گل خبری نیست
از لعل شکر بار مرا هیچ نصیبی
غیر از لب خشکی و جز از چشم تری نیست
دانی که زهم عشق و هوس کی بشناسی
روزی که در آن کوی بجز من دگری نیست
بگذار قدم همچو (سحاب) ای دل گمراه
پا در ره عزلت که در آن ره خطری نیست
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
جز دام توام شکر که جای دگری نیست
ور هست مرا جای دگر بال و پری نیست
هوش مصنوعی: جز در دام تو، هیچ شکر و نعمتی برایم نیست و اگر هم جایی باشد، در آنجا نه بالی دارم و نه پر.
می نوش چه اندیشه ات از رنج خمار است
آن عیش کدام است که بی دردسری نیست
هوش مصنوعی: بیا می بنوش زیرا که فکر کردن به رنج و ناراحتی بیفایده است. لذتی که در آن هیچ گونه زحمت و دردسری وجود ندارد، اصلا وجود ندارد.
ضدند نکویی و وفا ورنه که دیده است
هرگز پدری را که بفکر پسری نیست
هوش مصنوعی: اگر خوب و باوفا نباشی، انسانهای باصداقت را نخواهی دید. آیا تا به حال پدری را دیدهای که به فکر فرزندش نباشد؟
دانم اگر این است مرا قوت پرواز
وقتی که بگلشن رسم از گل خبری نیست
هوش مصنوعی: میدانم که قدرت پروازم به اندازهای است که وقتی به باغ گل میرسم، دیگر از گلها خبری نیست.
از لعل شکر بار مرا هیچ نصیبی
غیر از لب خشکی و جز از چشم تری نیست
هوش مصنوعی: از دل شیرین لعل، هیچ سودی برای من نیست، جز لب خشک و چشمی پر از اشک.
دانی که زهم عشق و هوس کی بشناسی
روزی که در آن کوی بجز من دگری نیست
هوش مصنوعی: آیا میدانی که عشق و خواستهها چه هستند؟ وقتی به یاد بیاوری که در آن حوالی فقط من هستم و کسی دیگر در کنارم نیست.
بگذار قدم همچو (سحاب) ای دل گمراه
پا در ره عزلت که در آن ره خطری نیست
هوش مصنوعی: ای دل گمراه، بگذار که قدمهایت مانند ابرها باشد و به سوی تنهایی بروی، چرا که در این مسیر خطری وجود ندارد.