گنجور

شمارهٔ ۶۰

سویش ره آمد شد هر بوالهوسی نیست
کو در دل و جز او بدلم راه کسی نیست
با نالهٔ دل نیست ز واماندگیم باک
در گوش من اکنون که صدای جرسی نیست
گفتم که بر آرم نفسی با وی و اکنون
کز لطف به بالین من آمد نفسی نیست
گوشی به حدیث چو منی نیز توان داد
تا حرفی از آسایش کنج قفسی نیست
با آه من و اشک (سحاب) از چه ندانم
کوی تو همان پاک ز هر خار و خسی نیست

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سویش ره آمد شد هر بوالهوسی نیست
کو در دل و جز او بدلم راه کسی نیست
هوش مصنوعی: به سوی او هر بی‌تابی راهی پیدا می‌کند، زیرا در دل من هیچ‌کس جز او راهی ندارد.
با نالهٔ دل نیست ز واماندگیم باک
در گوش من اکنون که صدای جرسی نیست
هوش مصنوعی: دل من ناله و زاری می‌کند، اما از اینکه در موقعیت ناامیدی قرار دارم نگران نیستم؛ چون اکنون در اطرافم هیچ صدای خطر یا زنگ خطر وجود ندارد.
گفتم که بر آرم نفسی با وی و اکنون
کز لطف به بالین من آمد نفسی نیست
هوش مصنوعی: گفتم که فرصتی برای با او بودن خواهم داشت، اما اکنون می‌بینم که از لطف او، در کنار من نیست و فرصتم سپری شده است.
گوشی به حدیث چو منی نیز توان داد
تا حرفی از آسایش کنج قفسی نیست
هوش مصنوعی: اگر کسی مانند من باشد که شنونده باشد، می‌تواند به راحتی متوجه شود که در این دنیا هیچ صحبتی از راحتی و آسایش وجود ندارد، حتی اگر در قفسی محبوس باشی.
با آه من و اشک (سحاب) از چه ندانم
کوی تو همان پاک ز هر خار و خسی نیست
هوش مصنوعی: با ناله و اشک من، نمی‌دانم چرا، راه تو چنان است که از هر خاری و زشتی پاک است.