گنجور

شمارهٔ ۵۶

اگر این روزگار و این زمانه است
به عالم قصهٔ راحت فسانه است
به من دارد گمان نیم‌جانی
به قاصد مژدهٔ وصلم بهانه است
به کنج دام او جایی که هرگز
نمی‌آید به یادم آشیانه است
دل خلقی از آن زلف پریشان
پریشان همچو زلف او ز شانه است
نگردد صید صیادی دل من
مگر کز زلف و خالش دام و دانه است
نه هر دل واقف از اسرار عشق است
نه این دُر هر صدف را در میانه است
چو بشکافی درون صد صدف را
یکی را در میان دری یگانه است
زبانی نیست تا رازم کند فاش
ولی ز آه درونم صد زبانه است
در این ره کی رسد بارم به منزل
که راه عشق راهی بیکرانه است
(سحاب) از چشمهٔ حیوان خضر را
مرا ز آن لب حیات جاودانه است

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

اگر این روزگار و این زمانه است
به عالم قصهٔ راحت فسانه است
هوش مصنوعی: اگر این روزگار و زمانه‌ای که در آن هستیم اینگونه است، پس در حقیقت تنها یک داستان خیالی و خیال‌انگیز از آرامش و راحتی را روایت می‌کند.
به من دارد گمان نیم‌جانی
به قاصد مژدهٔ وصلم بهانه است
هوش مصنوعی: به من می‌گوید که او باور کرده است که حتی کمی از جانش برای رساندن خبر وصال من به کار می‌رود، اما در واقع این یک بهانه است.
به کنج دام او جایی که هرگز
نمی‌آید به یادم آشیانه است
هوش مصنوعی: در گوشه‌ای از دام او، جایی وجود دارد که هیچ‌گاه به یادم نمی‌آید و همان‌جا مانند آشیانه‌ای برای من است.
دل خلقی از آن زلف پریشان
پریشان همچو زلف او ز شانه است
هوش مصنوعی: دل این مردم به خاطر زلف آشفته او، به هم ریخته و پریشان است، همان‌طور که زلف او از روی شانه‌اش نامنظم و پریشان به نظر می‌رسد.
نگردد صید صیادی دل من
مگر کز زلف و خالش دام و دانه است
هوش مصنوعی: دل من هیچ‌گاه به‌دست کسی نمی‌افتد مگر اینکه با زیبایی‌ها و جذابیت‌های او، همچون دام و دانه شکار شود.
نه هر دل واقف از اسرار عشق است
نه این دُر هر صدف را در میانه است
هوش مصنوعی: همه‌ دل‌ها به رازهای عشق آگاه نیستند، و همه‌ صدف‌ها هم نمی‌توانند گوهرها را در دل خود داشته باشند.
چو بشکافی درون صد صدف را
یکی را در میان دری یگانه است
هوش مصنوعی: اگر صد صدف را باز کنی، در میان آن‌ها تنها یک دریا وجود دارد.
زبانی نیست تا رازم کند فاش
ولی ز آه درونم صد زبانه است
هوش مصنوعی: هیچ زبانی وجود ندارد که بتواند رازهای من را فاش کند، اما آه و ناله‌های درونم به اندازه‌ای گویاست که خود به خود سخن می‌گویند.
در این ره کی رسد بارم به منزل
که راه عشق راهی بیکرانه است
هوش مصنوعی: در این مسیر، چگونه می‌توانم به مقصدی برسم، وقتی که راه عشق مسیر بی‌پایانی است؟
(سحاب) از چشمهٔ حیوان خضر را
مرا ز آن لب حیات جاودانه است
هوش مصنوعی: ابر از چشمهٔ حیات خضر به من می‌بارد، چرا که از آن لب، زندگی ابدی نصیبم می‌شود.