گنجور

شمارهٔ ۵۰

بسکه در عهدت به ما بیداد رفت
از تو بیداد سپهر از یاد رفت
خود چه دام است اینکه بیخود سوی آن
هر کجا صیدی که بود آزاد رفت
از وصال آبی نزد بر آتشم
تا ز هجران خاک من بر باد رفت
شد چو نومید از وفاتم رفت آه
بر سرم شاد آمد و ناشاد رفت
باز امشب همنشین مدعی است
عهد دوشینش مگر از یاد رفت
رغم خسرو بود دامنگیر او
روزی ار شیرین سوی فرهاد رفت
نالد از بیداد دیگر هر کسی
بر در آن شاه بهر داد رفت
بی نصیبی بین که تا صیدم (سحاب)
رفت سوی صید گه صیاد رفت

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بسکه در عهدت به ما بیداد رفت
از تو بیداد سپهر از یاد رفت
هوش مصنوعی: به خاطر ظلم و ستمی که در عهد و پیمان تو بر ما رفته، دیگر ظلم و ستم زمانه نیز از یاد رفت.
خود چه دام است اینکه بیخود سوی آن
هر کجا صیدی که بود آزاد رفت
هوش مصنوعی: انسان گاهی بدون توجه به محیط یا موقعیت خود، به سمت آنچه که می‌خواهد می‌رود، حتی اگر در دام باشد. این رفتار نشان‌دهنده‌ی نوعی آزادی است که به رغم وجود سختی‌ها و محدودیت‌ها، فرد به جستجوی خواسته‌هایش ادامه می‌دهد.
از وصال آبی نزد بر آتشم
تا ز هجران خاک من بر باد رفت
هوش مصنوعی: از محبت و وصال معشوق، نزدیک من بیا و به آتش عشق من بپاش تا از دوری و جدایی‌ام که خاک وجودم را به باد داده، رهایی یابم.
شد چو نومید از وفاتم رفت آه
بر سرم شاد آمد و ناشاد رفت
هوش مصنوعی: وقتی که از مرگم ناامید شدم، آهی بر دل من نشست و شادی به سراغم آمد اما باز هم غمگین و ناراحت رفت.
باز امشب همنشین مدعی است
عهد دوشینش مگر از یاد رفت
هوش مصنوعی: امشب دوباره با کسی نشسته‌ام که به من ادعا می‌کند، اما مشخص نیست که آیا یادش رفته است که وعده‌های شب گذشته را فراموش کرده است یا نه.
رغم خسرو بود دامنگیر او
روزی ار شیرین سوی فرهاد رفت
هوش مصنوعی: اگر روزی شیرین به سوی فرهاد برود، هرچند خسرو را از میان برده، او نیز دچار درد و رنجی خواهد شد.
نالد از بیداد دیگر هر کسی
بر در آن شاه بهر داد رفت
هوش مصنوعی: هر کسی به خاطر ظلمی که دیده، نزد آن پادشاه شکایت می‌کند و درخواست کمک دارد.
بی نصیبی بین که تا صیدم (سحاب)
رفت سوی صید گه صیاد رفت
هوش مصنوعی: بدبختی من را ببین که وقتی این باران (سحاب) به شکارگاه صیاد رفت، من نتوانستم از آن نصیبی ببرم.