شمارهٔ ۳۸
بختم به خواب کرد ز وصل تو کامیاب
بیداریئی زبخت ندیدم مگر به خواب
غیر از خیال روی تو در چشم قطره بار
هرگز کسی ندیده که نقشی زند بر آب
ای عمر رفته چند به باز آمدن درنگ
بنگر چه گونه عمر به رفتن کند شتاب؟
از خوی به عارض و از عارضش به زلف
در روز بین ستاره به شب بنگر آفتاب
دل را که هست بیم فراق این چنین تپد
من روز وصل از چه نباشم در اضطراب؟
رفتی و گشته بی مه روی تو قطره بار
از دیده ی سحاب فزون دیده ی (سحاب)
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بختم به خواب کرد ز وصل تو کامیاب
بیداریئی زبخت ندیدم مگر به خواب
هوش مصنوعی: بخت من از رسیدن به تو خوابش برده و در این بیداری هیچ خوشی نصیب من نشده جز در خواب.
غیر از خیال روی تو در چشم قطره بار
هرگز کسی ندیده که نقشی زند بر آب
هوش مصنوعی: تنها تصویری که در چشم باران دیده میشود، خیال توست و هیچکس دیگری نمیتواند تصویری را بر روی آب به ثبت برساند.
ای عمر رفته چند به باز آمدن درنگ
بنگر چه گونه عمر به رفتن کند شتاب؟
هوش مصنوعی: ای عمر گذرنده، کمی فکر کن که چرا برای بازگشت و بازگشتن خود انقدر معطل میکنی، در حالی که عمر به سرعت در حال گذر است؟
از خوی به عارض و از عارضش به زلف
در روز بین ستاره به شب بنگر آفتاب
هوش مصنوعی: به زیبایی چهره و زلف معشوق نگاه کن؛ در روز، شب را در میان ستارهها مشاهده کن و همچون آفتاب درخشان باش.
دل را که هست بیم فراق این چنین تپد
من روز وصل از چه نباشم در اضطراب؟
هوش مصنوعی: دل که به خاطر جدایی نگران است، اینطور میتپد؛ من که در روز وصال هستم، چرا باید نگران و آشفته باشم؟
رفتی و گشته بی مه روی تو قطره بار
از دیده ی سحاب فزون دیده ی (سحاب)
هوش مصنوعی: تو رفتی و بیوجود تو، اشکها مانند باران از چشمم میریزد و بسیار زیاد شده است.