گنجور

شمارهٔ ۲۵

ماند آخر حسرت دیدار او در دل مرا
منتی در دل نهاد این مرگ مستعجل مرا
بارها دل بر وفای خوبرویان بسته ام
باز می خواهم که داند هر کسی عاقل مرا
نفگند از دور هرگز ناوکی بر سینه ام
تا بماند یادگار شست او در دل مرا
ز آب چشم خویش می بستم ره این کاروان
گردو گامی ضعف بگذارد پی محمل مرا

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ماند آخر حسرت دیدار او در دل مرا
منتی در دل نهاد این مرگ مستعجل مرا
هوش مصنوعی: در پایان، احساس حسرت برای دیدن او در دل من باقی ماند و این مرگ ناگهانی برای من، باری سنگین و غم‌انگیز به همراه داشت.
بارها دل بر وفای خوبرویان بسته ام
باز می خواهم که داند هر کسی عاقل مرا
هوش مصنوعی: مدت‌هاست که به وفاداری زیبایی‌ها دل بسته‌ام، اما هنوز می‌خواهم که هر کسی که عاقل باشد، مرا بشناسد.
نفگند از دور هرگز ناوکی بر سینه ام
تا بماند یادگار شست او در دل مرا
هوش مصنوعی: هیچ نشانه‌ای از دور بر سینه‌ام نمانده است، تا یادگاری از آن لمس، در دل من باقی بماند.
ز آب چشم خویش می بستم ره این کاروان
گردو گامی ضعف بگذارد پی محمل مرا
هوش مصنوعی: من به خاطر اشک‌های خودم، راه این کاروان گردو را مسدود می‌کردم، چون گام‌های ناتوانم مرا به سمت محمل می‌کشاند.