گنجور

شمارهٔ ۲۴۱

به خاک پاکم کنید چندی فغان و غوغا پس از هلاکم
که شاید آن شوخ که یک ره آرد پی تماشا گذر به خاکم
تو را توهم از این که خاکم مباد باد آورد به کویت
مرا تصور که از ترحم نمیدهی تو بباد خاکم
به حیرتم زین که شوق تیغت چگونه بیرون نیاید از دل
چرا که از تیغ بی دریغت رسیده بر دل هزار چاکم
زعشق پاکم اسیر حرمان زمن بتانراو گر نه چندان
حذر نبودی شدی ملوث هوس گر آلود به عشق پاکم
همیشه گفتم ز رفتن جان رود زجان دردا و دردا
که جانم از جسم برفت و دردش نرفت از جان دردناکم
اگر بباید که نیست باکم شود پشیمان ز کشتن من
(سحاب) نالم که تا ز کشتن چنان نداند که نیست باکم

اطلاعات

وزن: مفاعلن فع مفاعلن فع مفاعلن فع مفاعلن فع
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به خاک پاکم کنید چندی فغان و غوغا پس از هلاکم
که شاید آن شوخ که یک ره آرد پی تماشا گذر به خاکم
هوش مصنوعی: به من اجازه دهید پس از مرگم چندی را با سر و صدا و فریاد در خاک نرم به خاک بسپارید، شاید آن معشوقه بازیگوش که یک بار برای تماشا به سراغم آمده، بتواند دوباره به سراغ خاکم بیاید.
تو را توهم از این که خاکم مباد باد آورد به کویت
مرا تصور که از ترحم نمیدهی تو بباد خاکم
هوش مصنوعی: شما ممکن است فکر کنید که من به خاطر خاکی بودنم، در کوی شما ارزش نخواهم داشت و مورد ترحم قرار نخواهم گرفت. ولی در واقع، این تصور نادرست است و من به این خاطر نمی‌توانم از شما انتظار کمک داشته باشم.
به حیرتم زین که شوق تیغت چگونه بیرون نیاید از دل
چرا که از تیغ بی دریغت رسیده بر دل هزار چاکم
هوش مصنوعی: این بیت نشان‌دهنده‌ی احساس عمیق و سردرگمی شاعر در برابر عشق و شوقی است که نسبت به محبوب خود دارد. او از اینکه چطور این شوق و عشق به محبوبش نمی‌تواند از دلش خارج شود، متعجب است. دل او به خاطر عشق بی‌حد و مرز محبوب، دچار زخم‌ها و چاک‌های زیادی شده است. به‌عبارتی، عشق او آن‌قدر عمیق و فراگیر است که هر ضربه‌ای که از طرف محبوب دریافت می‌کند، بر دلش تأثیر می‌گذارد و این احساسات را شدت می‌بخشد.
زعشق پاکم اسیر حرمان زمن بتانراو گر نه چندان
حذر نبودی شدی ملوث هوس گر آلود به عشق پاکم
هوش مصنوعی: به خاطر عشق پاکم، در اسارت محرومیت هستم و اگر محبوبانم در برابر عشق من محتاط نبودند، آنها نیز در دام هوس گرفتار می‌شدند و عشق پاکم را آلوده می‌کردند.
همیشه گفتم ز رفتن جان رود زجان دردا و دردا
که جانم از جسم برفت و دردش نرفت از جان دردناکم
هوش مصنوعی: همیشه گفته‌ام که وقتی جان از بدن می‌رود، اندوه و درد آن همچنان در دل باقی می‌ماند. وای از این درد که با رفتن جانم از جسم، هنوز در دل من باقی مانده است و قلبم را می‌آزارد.
اگر بباید که نیست باکم شود پشیمان ز کشتن من
(سحاب) نالم که تا ز کشتن چنان نداند که نیست باکم
هوش مصنوعی: اگر قرار باشد که من وجود نداشته باشم، از اینکه مرا بکشند پشیمان نخواهم شد. اما به او ناله می‌زنم که نمی‌داند نبودن من چقدر بر او اثر خواهد گذاشت.