گنجور

شمارهٔ ۲۳

گر به دل صد بار گویم قصهٔ جانانه را
باز می‌خواهد که از سر گیرم این افسانه را
حسرت سنگ تو دارد هرکس اما کو دلی؟
چون بر آرد آرزوی یک جهان دیوانه را
هر زمان از گریه خوش تر گردد احوال دلم
سیل را بنگر که آبادی دهد ویرانه را
دل نمی‌بندم دگر بر التفات نیکوان
صید دام افتاده می‌داند فریب دانه را
صد دل خون گشته افزونست در هر موی او
بر سر زلف دو تا آهسته‌تر زن شانه را
دل به بزم خاص هم فارغ ز درد رشک نیست
زان که او فرقی نمی‌داند ز کس بیگانه را
با صد افسون بعد عمری کآرمش همراه خویش
کرده‌ام گم ز اشتیاق وصل راه خانه را
خلوت دل را حریم وصل جانان دان (سحاب)
نه چو زاهد کعبه یا چون برهمن بتخانه را

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گر به دل صد بار گویم قصهٔ جانانه را
باز می‌خواهد که از سر گیرم این افسانه را
هوش مصنوعی: اگر چندین بار هم در دل برای خودم داستان عاشقانه‌ای را بگویم، باز هم رغبت دارم که دوباره این روایت را آغاز کنم.
حسرت سنگ تو دارد هرکس اما کو دلی؟
چون بر آرد آرزوی یک جهان دیوانه را
هوش مصنوعی: هر کسی آرزوی محبوبی چون تو را در دل دارد، اما کدام یک از آن‌ها حقیقتاً شجاعت ابراز عشق و خواسته‌هایشان را دارند؟ زیرا برای به دست آوردن محبت تو، باید دیوانه‌وار دل به دریا زد.
هر زمان از گریه خوش تر گردد احوال دلم
سیل را بنگر که آبادی دهد ویرانه را
هوش مصنوعی: هر بار که دلم از گریه بهتر می‌شود، به مانند سیلی است که ویرانه‌ها را آباد می‌کند.
دل نمی‌بندم دگر بر التفات نیکوان
صید دام افتاده می‌داند فریب دانه را
هوش مصنوعی: دیگر به توجه و محبت نیکوکاران دل نمی‌بندم، زیرا مانند صید در دام، متوجه فریب غذای خوشمزه هستم.
صد دل خون گشته افزونست در هر موی او
بر سر زلف دو تا آهسته‌تر زن شانه را
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و جاذبه‌ی موی فرد اشاره دارد. شاعر می‌گوید که در هر تار موی او، حسرت و اندوهی به اندازه‌ی صد دل وجود دارد. به همین خاطر، وقتی شانه‌ را به آرامی بر روی دو زلف او می‌کشی، باید با احتیاط و لطافتی خاص این کار را انجام دهی تا حس و حال دل‌نشین این زیبایی را حفظ کنی.
دل به بزم خاص هم فارغ ز درد رشک نیست
زان که او فرقی نمی‌داند ز کس بیگانه را
هوش مصنوعی: دل در میکده خاص، از درد و حسادت خالی نیست، زیرا او نمی‌تواند تفاوتی بین افراد بیگانه و خود احساس کند.
با صد افسون بعد عمری کآرمش همراه خویش
کرده‌ام گم ز اشتیاق وصل راه خانه را
هوش مصنوعی: با وجود هزاران جادوی عشق و آرزویی که برای آرامش خودم داشتم، به خاطر شوق ملاقات، راه بازگشت به خانه را گم کرده‌ام.
خلوت دل را حریم وصل جانان دان (سحاب)
نه چو زاهد کعبه یا چون برهمن بتخانه را
هوش مصنوعی: در دل خود فضای مقدسی برای ارتباط با معشوق بساز و آن را گنجینه‌ای از عشق و محبت بدان، نه مانند زاهدانی که تنها به مکان‌های مقدس مانند کعبه یا معابد دیگر اکتفا می‌کنند.